پیله ی تنهایی من
پیله ی تنهایی من
جهانِ اندک من
ای آشناترین واژه ی پر ابهام
ای تو انتظار لحظه ی شکفتنِ بوسه
ای تمناترین دعای من
ای باران
ای تو
مرا با خودت ببر
دست های مرا بگیر
از جهانی که ساخته ای
دور کن مرا
شهری بساز برایم این بار
پشت پلک های شب زده ات
واژه هایم را پنهان کن
در کنج پستوی خیال
جهان ما دیگر شعر نمیخواهد
این بار برای من
یک سبد بوسه بیاور
پیشانی خواب هایم را ببوس
و من در بیداری، دست های تو را
پیله ی تنهایی من
جهانِ اندک من را
همین خیال تو میسازد
هر شب
بیا اگر
مسیر جهانم را از یاد نبرده ای
#علیرضا_اسفندیاری
جهانِ اندک من
ای آشناترین واژه ی پر ابهام
ای تو انتظار لحظه ی شکفتنِ بوسه
ای تمناترین دعای من
ای باران
ای تو
مرا با خودت ببر
دست های مرا بگیر
از جهانی که ساخته ای
دور کن مرا
شهری بساز برایم این بار
پشت پلک های شب زده ات
واژه هایم را پنهان کن
در کنج پستوی خیال
جهان ما دیگر شعر نمیخواهد
این بار برای من
یک سبد بوسه بیاور
پیشانی خواب هایم را ببوس
و من در بیداری، دست های تو را
پیله ی تنهایی من
جهانِ اندک من را
همین خیال تو میسازد
هر شب
بیا اگر
مسیر جهانم را از یاد نبرده ای
#علیرضا_اسفندیاری
۸.۶k
۱۹ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.