خوشه ای از بدنت را بتکان نوش کنم
خوشه ای از بدنت را بتکان نوش کنم
با لب سرخ تو صد قافله مدهوش کنم
چه دل انگیز شود صبح وصال من و تو
دو جهان غرق خرامیدن و فرنوش کنم
من اگر، با تو اگر، دست به دور کمرت
هر چه غیر از تو به ولله فراموش کنم
بچکان تیر و بزن پلک و بکُش آهو را
که دو چندان هوس سینه و آغوش کنم
ماه بانوی عسل چشم و لب انگورِ بلا
می شود آتش این وسوسه خاموش کنم..!..
با لب سرخ تو صد قافله مدهوش کنم
چه دل انگیز شود صبح وصال من و تو
دو جهان غرق خرامیدن و فرنوش کنم
من اگر، با تو اگر، دست به دور کمرت
هر چه غیر از تو به ولله فراموش کنم
بچکان تیر و بزن پلک و بکُش آهو را
که دو چندان هوس سینه و آغوش کنم
ماه بانوی عسل چشم و لب انگورِ بلا
می شود آتش این وسوسه خاموش کنم..!..
۶۳۴
۱۱ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.