بعد یواشکی طوری که بچها نفهمن رفتم بیرون

بعد یواشکی طوری که بچها نفهمن رفتم بیرون
یه تاکسی گرفتم ادرس رو بهش دادم
بعد چند دقیقه رسیدم در رو حل دادم همین که در رو باز کردم
بوی الکل و سیگار داشت خفم میکرد
میدونستم ضرفیتم زید بالا نیست
ولی واقعا باید ناراحتیم رو یه جوری
تخلیه میکردم البته اومدن تنها به همچین جای
خیلی جرات میخواد به هر حال رفتم تو روی
یکی از سندلی ها نشستم و گفتم برام ویسکی بیارن
۱ساعت بعد 💜
واقعا مست بودم و با گوشیم
مثل خنگا ور میرفتم
به چیزجدی میخندیدم
ته ویو
توی خونم نشسته بودم که کوک بهم زنگ زد
راستش اون دوست خیلی خوب و پایه ایه
گوشی رو برداشتم و
ته :الو باز چه مرگته
کوک:اولن سلام دومن چیزیم نیست
ته:خب برا چی زنگ زدی
کوک:میای بریم بار
ته:ها... به ساعت نگا کردی
کوک:اره.......
ته:خب......
کوک:اذیت نکن یه بارم شده تو پایه باش
ته:اههههه باشه بابا
کوک:افلینن ساعت ۱۲ اونجا باش
ته :باش خدافظ
کوک:خدافظ
✦پایان مکالمه ✦
رفتم توی اتاقم
در کمدم رو باز کردم
یه تیشرت سفید
با یه کت مشکی
و یه شلوار مشکی برداشتم
پوشیدم من ظرفیتم بالا بود
سووو مشکلی نیست
به ساعت نگاه کردم
ساعت یک ربع به دوازده بود


شرط
فالوور هاش به ۱۳ برسه
https://wisgoon.com/shs90516
دیدگاه ها (۲)

پارت هفدهمگوشیم دارع زنگ میزنه الو؟اونیکس:سلام خوبی تا فهمید...

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط