نمیگویم دوستت میدارم

نمی‌گویم دوستت می‌دارم؛
عشق به تو اعتراف سنگینی‌ست، در روزگار عدم قطعیت،
لیلی تو بودن، متهم‌ام می‌کند به چشم‌های سیاهی که نداشته‌ام؛
می‌نویسم دوستت می‌دارم و قایم‌اش می‌کنم،
تو به درد زندگی نمی‌خوری،
تو را باید نوشت و گذاشت وسط همان شعرها و قصه‌هایی که ازشان آمده‌ای...

˹ |🌻|
دیدگاه ها (۰)

دیگه پل هوایی جوابگو نیست من باید برم بشینم رو ماه دور از اد...

من میتوانم؛جای سیگار، نقاشی بکشمبا دوغ مست کنم،با وسایل خانه...

عادت کرده ایم فقط برای کسانی بنویسیم که رفته اند، که ترکمان ...

امیدوارم به جایی برسید ... امیدوارم اونقدر قوی بشید کهیروزی ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط