گریـه های بی صدا را عشق یادم داده است
گریـه های بی صدا را عشق یادم داده است
سجده برخاک و دعا راعشق یادم داده است
در دلِ شب با دو چشمِ خیس در کُنجِ اتاق
درد و دلها با خـدا را عشق یادم داده است
پـا نـهــادن بـا دلِ آزرده حـالـم بـر سـرِ
جاده ی بی انتهـا را عشق یادم داده است
در دلم گریـان، ولی در جمع با روی خوشم
خنده های بۍهوا را عشق یادم داده است
در هجـومِ درد و انـدوه و غـم و دلدادگی
مستی از جامِ بلا را، عشق یادم داده است
مثلِ مجنون، در پیِ لیلی گشودن بال و پَر
آنچنان افسانه ها راعشق یادم داده است
طرهٔ چشمت بـه قلبـم پادشاهی می کند
قصـهٔ شاه و گدا را ، عشق یادم داده است
سجده برخاک و دعا راعشق یادم داده است
در دلِ شب با دو چشمِ خیس در کُنجِ اتاق
درد و دلها با خـدا را عشق یادم داده است
پـا نـهــادن بـا دلِ آزرده حـالـم بـر سـرِ
جاده ی بی انتهـا را عشق یادم داده است
در دلم گریـان، ولی در جمع با روی خوشم
خنده های بۍهوا را عشق یادم داده است
در هجـومِ درد و انـدوه و غـم و دلدادگی
مستی از جامِ بلا را، عشق یادم داده است
مثلِ مجنون، در پیِ لیلی گشودن بال و پَر
آنچنان افسانه ها راعشق یادم داده است
طرهٔ چشمت بـه قلبـم پادشاهی می کند
قصـهٔ شاه و گدا را ، عشق یادم داده است
۸۱۴
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.