ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکده ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی
تو به صد نغمه٬ زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی ...........
دیدگاه ها (۳)

ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﻠﺐ ﻫﺮﮐﺲﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺸﺖ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺵ ﺍﺳﺖ ...ﻣﺸﺖ ﻣﯽ ﮐ...

.این شعر بسلامتی دوستان مجازیم !!نازنینا!… لایک یعنی انتخابی...

بهشت یعنی بوسه هایتنوازش لبهایت بر لب منبگذار آرام بگیرمدر پ...

شـارژ عــمـــرم را فـقـط ایـن‌ گـونـہ افـزایـش دهــم یـڪ ستـ...

بهار و خاکستر

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط