نقاشی کردن نمی دانم اما درد کشیدن
نقاشی کردن نمی دانم اما درد کشیدن
را از برم!!
ازغصه خوردن سیرم وازگردش نامراد روزگار پیرم!!
وقتی
نه شعر به دادم می رسد و نه فکر کردن به روزهایی که نخواهد آمد به فریادم!
وقتی
نه آب آتشم را سرد می کند و نه آتش زمستانت را گرم!
وقتی
نه هپروت از دنیا جدایم می کند ونه هیچ چیز ازندارم هایم رهایم می کند!
به افق نگاه میکنم و به آسمانی که بی وقفه آبی و بی محابا سخاوتمند است!
چه خوب میگفت که هر کجا باشم آسمان مال من است!!!
هر چند نیامدن، تعبیر همیشگی فال من است!
ناچار دل خوش می کنم به پرنده ای که در دورترین نقطه از افق پرواز می کند!!
پرنده ای که تمامِ بودنش را ناگهان آواز می کند!!
به امید آنکه شاید روزی از همین روزها در شعرهایم لانه کند!!
و من تا آن روز تمام شعرهایم را با دوستت دارم شروع و با خدا کند که بیایی تمام می کنم!!
را از برم!!
ازغصه خوردن سیرم وازگردش نامراد روزگار پیرم!!
وقتی
نه شعر به دادم می رسد و نه فکر کردن به روزهایی که نخواهد آمد به فریادم!
وقتی
نه آب آتشم را سرد می کند و نه آتش زمستانت را گرم!
وقتی
نه هپروت از دنیا جدایم می کند ونه هیچ چیز ازندارم هایم رهایم می کند!
به افق نگاه میکنم و به آسمانی که بی وقفه آبی و بی محابا سخاوتمند است!
چه خوب میگفت که هر کجا باشم آسمان مال من است!!!
هر چند نیامدن، تعبیر همیشگی فال من است!
ناچار دل خوش می کنم به پرنده ای که در دورترین نقطه از افق پرواز می کند!!
پرنده ای که تمامِ بودنش را ناگهان آواز می کند!!
به امید آنکه شاید روزی از همین روزها در شعرهایم لانه کند!!
و من تا آن روز تمام شعرهایم را با دوستت دارم شروع و با خدا کند که بیایی تمام می کنم!!
- ۷۷۲
- ۱۱ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط