و دستان تو بداههای گرم و بههنگام بود

و دستانِ تو بِداهه‌ای گرم و به‌هنگام بود
که در ذهنِ گنجشک‌های زمستان‌دیده نمی‌گنجید

آمدی با سخاوتِ دستانت
و از کنارِ ناخن‌هایم، برگ‌های تازه جوانه زد
بر چندشاخگیِ موهایم
گنجشک‌های جوان لانه ساختند
و آوازهای تازه آموختم

به آینه گفتم «فرصت کم است
وقتی برای شمردنِ بهارهای رفته نمانده‌ است
دستی به موهایم بکش
هرطور شده باید این فصل
زیبا بمانم»

#لیلا_کردبچه

@dastkhatcafe
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

به سراغ من اگر می‌آیید،پشت هیچستانم!پشت هیچستان جایی است.پشت...

هرگز عاقل نشوهمیشه دیوانه بمانمبادا بزرگ شویکودک بماندر اندو...

و سرانجام؛ کسی خواهد آمد و با مهربانی هایش به تونشان خواهد د...

بعد از تو چشمانم تمام سال باران استدیوانه بودن در نبودت سخت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط