۱۸
چشماش در اثر سردرد زیاد باز شد ، سقف چوبی قهوهای اولین چیزی بود که دید ، دستشو به سرش گرفت و اروم گردنش و چرخوند ، خودشو تو اتاق چوبی با کمی کثیفی دید ، سرش و به طرف دیگه ای چرخوند و پنجره بزرگی و دید ، صدای باز شد در باعث شد ات سرشو به طرف در ببره . جولی بود ، به سرعت اومد داخل و درو بست و کنار تخت زانو زد و لیوان ابمیوه و سینی غذای دستش و روی زمین گذاشت ،،
با خونسردی به ات نگاه کرد و گفت
جولی؛ خوبی ؟
دخترک با اینکه حال موزونی نداشت سرشو به علامت تایید تکون داد
جولی؛ در اثر افتادنت هست که سرت درد میکنه ، خوب میشه سریع . بیا غذاتو بخور
- نمیخوام .
جولی؛ نمیخوام نداریم !
- میخوام برم حرفای این یارو جیهو و بشنوم !
جولی؛ اونم گفته بعد از غذاش بیاد تا باهات حرف بزنه
- اَه ، چرا اصن اینجام ؟ چرا هیچکس جواب منو نمیده !
جولی سرشو با تاسف پایین انداخت،
- تو چیزی میدونی مگه نه ؟ اره میدونی ، بگو ، اون موقع جولن اومد نتونستی بگی ! بگو
جولی؛ ات تو اول باید به حرفای جیهو گوش کنی ! غذاتو بخور تا ببرمت پیشش .
دخترک به زور جولی غذاشو خورد و به همراه جولی پاشدن تا برن پیش جیهو
جولی بازوی ات و گرفت و وارد راهرو قهوه ای چوبی شدن ، همونطور که راه میرفتن ات پرسید
- به سیس رئیستون نمیخوره خونش انقدر کلاسیک و چوبی باشه !
جولی؛ هه ! خونه ؟ اینجا مثل چهارتا عمارته ! جولن که از وقتی ۹ سالش بوده اینجاس هنوز گم میشه زنگ میزنه نگهبان پیداش کنن
لبخند فیک و تمسخر امیز ات روی لبش نشست .
- جدی ؟
جولی؛ اره ،ببین اینجا شاید یک هفتادم از کل عمارت باشه ، اخرین بار ۱۴ سال پیش وقتی من نوجوون بودم اینجا اومدیم. ،
ات ناخوداگاه با کلمه ۱۴ سال پیش ، یاد حادثه ۱۴ سال پیش خودش افتاد ، اون روز که مادرشو بدون اینکه بدونه برای همیشه از دست میده، از دست داد ...
با صدای جولی ات به خودش اومد و گذشته هایی که در ذهنش داشت پرواز میکرد ، اروم شد
جولی؛ ات داری میشنوی چی میگم ؟ حواست جای دیگست ،
- ببخشید ، خب بگو ..
جولی؛ داشتم میگفتم ، اینجا از ۱۴ سال پیش هیچ تغییری نکرده ، حتی جولن هم اینو گفت ، این اتاقی که به تو دادن که نسبتا خاکی بود ، اتاق یه زن تو ۱۴ سال پیش بود ! ..
حرفای جولی برای اون شرایط ، برای ات نسبتا سرگرم کننده بود .
جولی؛ هیچکس نمیدونه اون زن مرده ، زندست ، تبعید شده یا چی .. ، این قسمت از عمارت مخصوص افراد خاصی که جدید وارد میشن هست ...
ات با شنیدن کلمه افراد ’خاص’ حرف جولی و قطع کرد
- خاص ؟؟؟
جولی؛ اینارو دیگه جیهو برات میگه ، این قسمت کلا با کل عمارت فرق داره ، محوطه عمارت جز اینجا همش مشکیه !
ادامه این پارت ، پست بعد
با خونسردی به ات نگاه کرد و گفت
جولی؛ خوبی ؟
دخترک با اینکه حال موزونی نداشت سرشو به علامت تایید تکون داد
جولی؛ در اثر افتادنت هست که سرت درد میکنه ، خوب میشه سریع . بیا غذاتو بخور
- نمیخوام .
جولی؛ نمیخوام نداریم !
- میخوام برم حرفای این یارو جیهو و بشنوم !
جولی؛ اونم گفته بعد از غذاش بیاد تا باهات حرف بزنه
- اَه ، چرا اصن اینجام ؟ چرا هیچکس جواب منو نمیده !
جولی سرشو با تاسف پایین انداخت،
- تو چیزی میدونی مگه نه ؟ اره میدونی ، بگو ، اون موقع جولن اومد نتونستی بگی ! بگو
جولی؛ ات تو اول باید به حرفای جیهو گوش کنی ! غذاتو بخور تا ببرمت پیشش .
دخترک به زور جولی غذاشو خورد و به همراه جولی پاشدن تا برن پیش جیهو
جولی بازوی ات و گرفت و وارد راهرو قهوه ای چوبی شدن ، همونطور که راه میرفتن ات پرسید
- به سیس رئیستون نمیخوره خونش انقدر کلاسیک و چوبی باشه !
جولی؛ هه ! خونه ؟ اینجا مثل چهارتا عمارته ! جولن که از وقتی ۹ سالش بوده اینجاس هنوز گم میشه زنگ میزنه نگهبان پیداش کنن
لبخند فیک و تمسخر امیز ات روی لبش نشست .
- جدی ؟
جولی؛ اره ،ببین اینجا شاید یک هفتادم از کل عمارت باشه ، اخرین بار ۱۴ سال پیش وقتی من نوجوون بودم اینجا اومدیم. ،
ات ناخوداگاه با کلمه ۱۴ سال پیش ، یاد حادثه ۱۴ سال پیش خودش افتاد ، اون روز که مادرشو بدون اینکه بدونه برای همیشه از دست میده، از دست داد ...
با صدای جولی ات به خودش اومد و گذشته هایی که در ذهنش داشت پرواز میکرد ، اروم شد
جولی؛ ات داری میشنوی چی میگم ؟ حواست جای دیگست ،
- ببخشید ، خب بگو ..
جولی؛ داشتم میگفتم ، اینجا از ۱۴ سال پیش هیچ تغییری نکرده ، حتی جولن هم اینو گفت ، این اتاقی که به تو دادن که نسبتا خاکی بود ، اتاق یه زن تو ۱۴ سال پیش بود ! ..
حرفای جولی برای اون شرایط ، برای ات نسبتا سرگرم کننده بود .
جولی؛ هیچکس نمیدونه اون زن مرده ، زندست ، تبعید شده یا چی .. ، این قسمت از عمارت مخصوص افراد خاصی که جدید وارد میشن هست ...
ات با شنیدن کلمه افراد ’خاص’ حرف جولی و قطع کرد
- خاص ؟؟؟
جولی؛ اینارو دیگه جیهو برات میگه ، این قسمت کلا با کل عمارت فرق داره ، محوطه عمارت جز اینجا همش مشکیه !
ادامه این پارت ، پست بعد
۷.۰k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.