یک نفر دارد خیالم را به هر سو می کشد
یک نفر دارد خیالم را به هر سو می کشد
چشم هایش را برایم زیر گیسو می کشد
مانده ام نزدیک تر آیم به او یا بگذرم
نبض شعرم را میان هر هیاهو می کشد
کل دیشب را بیادش چشمهایم شاد بود
خنجر مژگان خود رادارد از رو می کشد
چشم می بندم که شاید گم شود در خاطرم
چشم می بندم دلم پیراهنی بو می کشد
آخرش ماندم چه خواهد کرد او با من ولی
شرط می بندم مرا لطفش به زانو می کشد...
چشم هایش را برایم زیر گیسو می کشد
مانده ام نزدیک تر آیم به او یا بگذرم
نبض شعرم را میان هر هیاهو می کشد
کل دیشب را بیادش چشمهایم شاد بود
خنجر مژگان خود رادارد از رو می کشد
چشم می بندم که شاید گم شود در خاطرم
چشم می بندم دلم پیراهنی بو می کشد
آخرش ماندم چه خواهد کرد او با من ولی
شرط می بندم مرا لطفش به زانو می کشد...
- ۶۶۶
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط