یکی از اهالی بومی مکزیک در ساحل قدم میزد و مدام خم میشد و
کمی از کارش متحیر و سردرگم شدیم ، پرسییم : " میبخشید آقا ، شما اینجا مشغول چه کاری هستین ؟ "
پاسخ داد : " دارم ستاره های دریائی را دوباره به دریا برمیگردانم ، میبنید که امواج دراین وقت از سال خیلی آرام هستند و همین امر باعث رانده شدنشان به سمت ساحل میشه ، اگر من این ستاره ها رو بدریا برنگردونم ، همشون بخاطر کمبود اکسیژن تلف میشن "
یکی از دوستانمان با تعجب گفت : " اما هزاران ستاره دریائی اینجا وجود دارند که الان وضعشون به همین منواله ، و مسلما شما وقتش رو پیدا نمیکنین که همشون رو برگردونین ، تازه صدها ساحل دیگه هم در این کشوروجود داره که داره همین اتفاق درشون میفته !"
بعدش ادامه داد : " فکر نمیکنین این کار شما فرقی به حال این موجودات نداره ؟ "
مرد بومی لبخند زنان و در حالی که خم شده بود یکی دیگه از ستاره ها رو برمیداشت و اونو به سمت دریا پرتاپ میکرد پاسخ داد :
" قطعا به حال این یکی که فرق میکنه ! "
مارتین لوتر کینگ میگه :
" هر کسی میتونه بزرگ باشه .... زیرا هر کس استحقاق اینو داره که در خدمت همنوع خودش باشه ، برای خدمت نیاز به داشتن مدرک دانشگاهی نیست ، برای خدمت نیازی به مطابقت فعل و فاعل نیست . برای خدمت فقط نیاز به یک قلب مملو از بخشش است . روحی که از عشق زاده بشه . "
چه خوبه ما هم یاد بگیریم
محبت کردن واقعی رو
محبت پول نمی خواد محبت کردن دل بزرگی
می خواد
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.