قفسی خواهم ساخت
قفسی خواهم ساخت...
به بلندای شب ازادی
تا حصارش باشد...
مرز محدودی میان
من و ان فصل غریب؛
با تو راه خواهم رفت
در میان پشت پس توی خیال
در همان کاخ خیالی که تو را میسازم
باتو من خواهم مرد
به همان مرگ
که ناز نفسش
بی تو هر لحظه مرا میبوسد
قفسم رادر همین نزدیکی...
پیش چشمان تو من خواهم ساخت
تا که بوی تن ازادی تو
باز فصل بیمار مرا
سمت اسارت نبرد!!!
به بلندای شب ازادی
تا حصارش باشد...
مرز محدودی میان
من و ان فصل غریب؛
با تو راه خواهم رفت
در میان پشت پس توی خیال
در همان کاخ خیالی که تو را میسازم
باتو من خواهم مرد
به همان مرگ
که ناز نفسش
بی تو هر لحظه مرا میبوسد
قفسم رادر همین نزدیکی...
پیش چشمان تو من خواهم ساخت
تا که بوی تن ازادی تو
باز فصل بیمار مرا
سمت اسارت نبرد!!!
- ۱.۸k
- ۲۱ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط