کاش برمیگشتیم به همون زمانی که از سرمای زمستون تو خونه ی
کاش برمیگشتیم به همون زمانی که از سرمای زمستون تو خونهی مامانبزرگمون زیر پتو گوله شده بودیم که با صدای هم زدن چایی و برخورد قاشق به لیوان بیدار میشدیمو مامانبزرگ بابابزرگمونو در حال خوردن صبحانه میدیدیم
هیچوقت فکر نمیکردیم اون دوره یه روزی تموم شه
هیچوقت فکر نمیکردیم اون دوره یه روزی تموم شه
۱.۹k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.