پارت طنازبا احساس سوزش دستم چشمامو باز کردم همه جا سفی
پارت ۵)طناز_با احساس سوزش دستم چشمامو باز کردم همه جا سفید بود رومو طرف چپ برگردوندم که با یه خانوم با روپوش سفید و مقنعه مشکی روبرو شدم که داشت سوزن سرممو تعویض میکرد حتما پرستار بود دیگه .پ ن پ عمه بزرگمه تو سن ۸۵ سالگی پرستار شده 😆 مدرسهههههههه با دادی که کشیدم پرستار شک زده سرشو بالا آورد وبا نگرانی گفت :چیشد دردت اومد؟ سرمو به نشانه نه تکون دادم .پرستار_پس چت شد یدفعه ؟. طناز_مدرسمم خاک برسرم من الان باید مدرسه باشم چرا اینجام؟پرستاربا مهربونی گفت:عزیزم بدنت ضعیف شده بود فشارت افتاده بود نامزدت آوردت اینجا .چشمامو زاق کردم و گفتم:نامزدمممم؟پرستار_آره دیگه همون آقا خوشتیپه و یه لبخند محجوب زد .با ناباوری گفتم:من کی نامزد کردم خبر ندارم .پرستار:الان میگم بیاد ببینیش یادت میا .پرستار رفت بیرون و چند دقیقه بعد یه مرد چهارشونه با موهای خرمایی روشن مدل ایتالیایی که حالا کمی بهم ریخته شده بود باه چشمای سبز اومد تو.آها حالا یادم اومد تو راه مدرسه نزدیک بود بهم بخوریم و... حالا گرفتم ولی به چشم برادری خیلی مامان بود 😍 😍 😍 با صدای گیراش به خودم اومدم .رامیار_خوبی؟ طناز_مشخص نیس؟یکم سرشو کج کرد و با لحنی که شیطنت توش موج میزد گفت نوچ.طناز_کم مونده بود خندم بگیره آخه خیلی بامزه گفتش ولی با فکر اینکه پسره خندمو خوردم و صدالبته گفته نامزدمه😠 😠 طناز_هی آقا پسر چرا و به چه جرئتی گفتی نامزدمی؟؟؟ اینارو با تشر میگفتم .رامیار_بای ه لحن خشکی گفت:نکه از خدات نیست؟ طناز _با این حرفش به مرز انفجار رسیدم من غلط بکنم و چیز بخورم از خدام باشه الکی خودتو به من نچسبون و زل زدم تو چشاش عجب چیشایی داشت لامذهب .با خونسردی تمام گفت :من وقت کلکل کردن با یه دختر بچه رو ندارم حالا هم معلومه حالت از منم بهتره با تین حاضر جوابیات پس من میرم بیرون حاضر شو بیا میرسونمت .پارت بعد فردا😚 😙 😚 😙 😚
- ۱.۶k
- ۲۲ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط