📝ملایی و هیزم شکنی در راهی می رفتند، به رودخانه ای رسیدند
📝ملایی و هیزم شکنی در راهی می رفتند، به رودخانه ای رسیدند، دختر زیبایی آنجا ایستاده بود و میخواست از رودخانه بگذرد اما در آنجا هیچ پلی وجود نداشت. هیزم شکن، دختر را بر دوش گرفت و از رودخانه عبور داد، دختر را بر زمین گذاشت و به راه خود رفتند.
بعد از ساعتی، ملا گفت: تماس با زن نامحرم بر خلاف دین ماست و حرام است، تو چگونه توانستی بر خلاف شرع عمل کنی و مرتکب چنین معصیت بزرگی شوی؟
هیزم شکن گفت:
من آن دختر را ساعتی پیش، کنار رودخانه بر زمین گذاشتم، تو چرا هنوز او را بر دوش می کشی؟!👌
#حکایت
بعد از ساعتی، ملا گفت: تماس با زن نامحرم بر خلاف دین ماست و حرام است، تو چگونه توانستی بر خلاف شرع عمل کنی و مرتکب چنین معصیت بزرگی شوی؟
هیزم شکن گفت:
من آن دختر را ساعتی پیش، کنار رودخانه بر زمین گذاشتم، تو چرا هنوز او را بر دوش می کشی؟!👌
#حکایت
۸۷.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۰