بسم الله الرحمن الرحیم
❤بسم الله الرحمن الرحیم❤
◀گریه کنندگان در تاریخ
پنج کس بسیار گریسته اند: آدم، یعقوب ، یوسف ، فاطمه زهرا و علی بن حسین علیه السلام .
آدم برای بهشت به اندازه ای گریست که رد اشک بر گونه اش افتاد.
یعقوب به اندازه ای بر یوسف خود گریست که نور دیده اش را از دست داد. به او گفتند:
یعقوب ! تو همیشه به یاد یوسف هستی در این راه از گریه ، هلاک می شوی .
یوسف از دوری پدرش یعقوب آن قدر گریه کرد که زندانیان ناراحت شدند و به او گفتند:
یا شب گریه کن روز آرام باش ! یا روز گریه کن شب آرام باش ! با زندانیان به توافق رسید، در یکی از آنها گریه کند.
فاطمه زهرا آن قدر گریست ، اهل مدینه به تنگ آمدند و عرض کردند:
ما را از گریه ات به تنگ آوردی ، آن بانوی دو جهان روزها را از شهر مدینه بیرون می رفت و در کنار قبرستان شهداء (احد) تا می توانست می گریست و سپس به خانه برمی گشت .
و علی بن حسین (امام چهارم ) بیست تا چهل سال بر پدرش حسین گریه کرد. هر گاه خوراکی را جلویش می گذاشتند گریه می کرد.
غلامش عرض کرد:
سرور من ! می ترسم شما خودت را از گریه هلاک کنی .
حضرت فرمود: من از غم غصه خود به خدا شکوه می کنم ، من چیزی را می دانم که شما نمی دانید من هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد می آورم گریه گلویم را می فشارد.
منابع:
بحارالانوار،جلد۱۲،صفحه۲۶۴
بحارالانوار،جلد۴۳،صفحه۱۵۵
بحارالانوار،جلد۸۲،صفحه۸۶
◀گریه کنندگان در تاریخ
پنج کس بسیار گریسته اند: آدم، یعقوب ، یوسف ، فاطمه زهرا و علی بن حسین علیه السلام .
آدم برای بهشت به اندازه ای گریست که رد اشک بر گونه اش افتاد.
یعقوب به اندازه ای بر یوسف خود گریست که نور دیده اش را از دست داد. به او گفتند:
یعقوب ! تو همیشه به یاد یوسف هستی در این راه از گریه ، هلاک می شوی .
یوسف از دوری پدرش یعقوب آن قدر گریه کرد که زندانیان ناراحت شدند و به او گفتند:
یا شب گریه کن روز آرام باش ! یا روز گریه کن شب آرام باش ! با زندانیان به توافق رسید، در یکی از آنها گریه کند.
فاطمه زهرا آن قدر گریست ، اهل مدینه به تنگ آمدند و عرض کردند:
ما را از گریه ات به تنگ آوردی ، آن بانوی دو جهان روزها را از شهر مدینه بیرون می رفت و در کنار قبرستان شهداء (احد) تا می توانست می گریست و سپس به خانه برمی گشت .
و علی بن حسین (امام چهارم ) بیست تا چهل سال بر پدرش حسین گریه کرد. هر گاه خوراکی را جلویش می گذاشتند گریه می کرد.
غلامش عرض کرد:
سرور من ! می ترسم شما خودت را از گریه هلاک کنی .
حضرت فرمود: من از غم غصه خود به خدا شکوه می کنم ، من چیزی را می دانم که شما نمی دانید من هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد می آورم گریه گلویم را می فشارد.
منابع:
بحارالانوار،جلد۱۲،صفحه۲۶۴
بحارالانوار،جلد۴۳،صفحه۱۵۵
بحارالانوار،جلد۸۲،صفحه۸۶
- ۱.۹k
- ۲۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط