یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه

⁣یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه




آقا من سه روز بهش آب می دادم

روز سوم وقتی از سر کار اومد گلدونو برداشت

یه سینی با چاقو برداشت

شروع کرد به قاچ کردن گلدون

اونجا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس چیه!
✌ 😂
دیدگاه ها (۸)

یعنی واقعا فک کردی نمیدونم؟!😉 😉 😊 😊 😊 😄 😄 😄

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هرگزنمی گیرد کسی در قلب ...

پسر ایرانی اون روزی پر رو شد که فتانه گف از این چیزاش خبر دا...

پسر ایرانی اون روزی پر رو شد که فتانه گف از این چیزاش خبر دا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑(یک روانی) ویو ا.ت جیمین کار خودش رو کرد بهم تج*اوز کر...

رمان: عضو هشتم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط