آن روزها رفتندو گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی هادر ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشتو دختری که گونه هایش رابا برگهای شمعدانی رنگ میزد، آهاکنون زنی تنهاست