گفتمبدوم تا تو همه فاصله ها را

گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را

محمدعلی بهمنی
دیدگاه ها (۱۲)

رنگ غروب گرفته این روزگار بی توشکل عزا گرفته این گل عذار بی ...

من از تو هیچ نخواهم جز آنچه بپسندیکه دلپسند تو ای دوست دل بخ...

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد...

هرسوی موجِ فتنه گرفته‌ست و زین میانآسایشی که هست مرا، در کنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط