" انتقام شجاعانه "
" انتقام شجاعانه "
اپیزود ۲۶
رسیدم خونه " من اومدم " و رفتم سمت اتاقم که تاکی رو تو سالن دیدم " یوکی چرا پایین لبت رژ نداره ؟ باز شروع کردی به کندن لبت " زود رفتم تو اتاقم " چیز خاصی نیست " رفتم لباسام رو عوض کردم و افتادم رو تخت و از روی نقشه چند تا دبیرستان سمت خونه مون پیدا کردم و خوابیدم
با صدای تاکی بیدار شدم ساعت ۱ ظهر بود و قرار ما ساعت ۶ بود زود رفتم ناهار خوردم و رفتم دوش گرفتمو و ماسک گذاشتم یکم میکاپ کردم و نصف موهامو بستم و آماده شدم به باجی زنگ زدم " باجی خودت میای دنبالم یا خودم بیام " باجی " نه الان میام فقط همونجا وایسا وایسادم جای همیشگی چون میدونستم باجی دیر میکنه رفتم دو تا انرژی زا و دوتا شکلات خریدم کردم تو کیفم بعد که برگشتم اون پسر رهبر والهالا رو با کیساکی و هانما دیدم داشت نگام میکرد عقب عقب رفتم " چیه دختر کوچولو ترسیدی ؟ " یه دفه باجی اومد و یه مشت زد به هانما و یه لگد هم زد به کیساکی پسر رهبره اومد جلو " باجی چته ؟ " باجی در حالی که داشت کیساکی و هانما رو میزد " تو وایسا کازوتورا برای توهم دارم " و یه مشت خوابوند تو صورتش کیساکی " تو چته ؟" باجی " یه دختر رو زدین بعد میگین چته " بازوش رو گرفتم که دیگه آروم شد " یعنی حتی یه بار دیگه از یه متری دوست دخترم رد شدین خودتون رو مرده حساب کنین فهمیدین " و سوار موتور شدیم و رفتیم " باجی ممنونم " باجی " دلم خنک شدا " و رفتیم مدرسه انتخاب کنیم و بین این ۵ گزینه سومی خوب بود ثبت نام کردیم و اومدیم بیرون من انرژی زا ها رو در اوردم و با شکلات خوردیم البته ایده باجی بود که باهم بخوریمشون خودش نصف شکلات رو کرد تو انرژی زا و بسیار راحت خورد ... خلاصه بویفرندم یکم زود پسنده ... موتورو گذاشتیم خونه و رفتیم ببینیم با چه ایستگاهی بریم راحت تره برای مدرسه رفتن که معلوم شد نزدیک ترین ایستگاه به مدرسه ۵ متر با مدرسه فاصله داره باجی" بنظرم بیا امسال رو با موتور بریم مدرسه چون موتور جدیدم از فیلیپین داره میاد ....منم قبول کردم
نزدیکای شب بود که مایکی به باجی زنگ زد باجی" امروز دورهمی عه و انگار دوست دخترای بقیشون هم میان با حضور گنگای دیگه که مثلا باهاشون صلح بشه منم اوکی دادم و با باجی رفتیم اونجا خیلی شلوغ بود باجی دستمو گرفته بود که کسی بهم صدمه نزنه باجی نشست جایی که رهبرا میشینن و اون کنار مایکی نشست و منو بین خودش و چیفویو گذاشت و بدبختانه جلوی اون هانمای حرومزاده نشسته بودم و داشت سیگار میکشید و دودش اگه به لباسم میخورد ننم فکر میکرد من سیگار کشیدم مایکی با لحن خیلی سردونه ای به کازوتورا نگا کرد " خخ کازوتورا لبت چیشده دخترا گازش گرفتن " نگا باجی کرد " نه باجی جون مشت زد تو صورتم و تهدیدم کرد
اپیزود ۲۶
رسیدم خونه " من اومدم " و رفتم سمت اتاقم که تاکی رو تو سالن دیدم " یوکی چرا پایین لبت رژ نداره ؟ باز شروع کردی به کندن لبت " زود رفتم تو اتاقم " چیز خاصی نیست " رفتم لباسام رو عوض کردم و افتادم رو تخت و از روی نقشه چند تا دبیرستان سمت خونه مون پیدا کردم و خوابیدم
با صدای تاکی بیدار شدم ساعت ۱ ظهر بود و قرار ما ساعت ۶ بود زود رفتم ناهار خوردم و رفتم دوش گرفتمو و ماسک گذاشتم یکم میکاپ کردم و نصف موهامو بستم و آماده شدم به باجی زنگ زدم " باجی خودت میای دنبالم یا خودم بیام " باجی " نه الان میام فقط همونجا وایسا وایسادم جای همیشگی چون میدونستم باجی دیر میکنه رفتم دو تا انرژی زا و دوتا شکلات خریدم کردم تو کیفم بعد که برگشتم اون پسر رهبر والهالا رو با کیساکی و هانما دیدم داشت نگام میکرد عقب عقب رفتم " چیه دختر کوچولو ترسیدی ؟ " یه دفه باجی اومد و یه مشت زد به هانما و یه لگد هم زد به کیساکی پسر رهبره اومد جلو " باجی چته ؟ " باجی در حالی که داشت کیساکی و هانما رو میزد " تو وایسا کازوتورا برای توهم دارم " و یه مشت خوابوند تو صورتش کیساکی " تو چته ؟" باجی " یه دختر رو زدین بعد میگین چته " بازوش رو گرفتم که دیگه آروم شد " یعنی حتی یه بار دیگه از یه متری دوست دخترم رد شدین خودتون رو مرده حساب کنین فهمیدین " و سوار موتور شدیم و رفتیم " باجی ممنونم " باجی " دلم خنک شدا " و رفتیم مدرسه انتخاب کنیم و بین این ۵ گزینه سومی خوب بود ثبت نام کردیم و اومدیم بیرون من انرژی زا ها رو در اوردم و با شکلات خوردیم البته ایده باجی بود که باهم بخوریمشون خودش نصف شکلات رو کرد تو انرژی زا و بسیار راحت خورد ... خلاصه بویفرندم یکم زود پسنده ... موتورو گذاشتیم خونه و رفتیم ببینیم با چه ایستگاهی بریم راحت تره برای مدرسه رفتن که معلوم شد نزدیک ترین ایستگاه به مدرسه ۵ متر با مدرسه فاصله داره باجی" بنظرم بیا امسال رو با موتور بریم مدرسه چون موتور جدیدم از فیلیپین داره میاد ....منم قبول کردم
نزدیکای شب بود که مایکی به باجی زنگ زد باجی" امروز دورهمی عه و انگار دوست دخترای بقیشون هم میان با حضور گنگای دیگه که مثلا باهاشون صلح بشه منم اوکی دادم و با باجی رفتیم اونجا خیلی شلوغ بود باجی دستمو گرفته بود که کسی بهم صدمه نزنه باجی نشست جایی که رهبرا میشینن و اون کنار مایکی نشست و منو بین خودش و چیفویو گذاشت و بدبختانه جلوی اون هانمای حرومزاده نشسته بودم و داشت سیگار میکشید و دودش اگه به لباسم میخورد ننم فکر میکرد من سیگار کشیدم مایکی با لحن خیلی سردونه ای به کازوتورا نگا کرد " خخ کازوتورا لبت چیشده دخترا گازش گرفتن " نگا باجی کرد " نه باجی جون مشت زد تو صورتم و تهدیدم کرد
۳.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.