زنان شهر قصه ی من همه تن فروشند

زنان شهرِ قصه ی من همه تن فروشند..!
آنها تنِ خود را به تنهاییهای مادرشان ،
به تحمیل پدر و برادر و تعصبات
سیاه شوهرانشان فروخته اند..!
زنهایی خائن که به خواسته
و آرزوهایشان خیانت میکنند..!
هر روز و هر شب آغوش خسته شان
را مجبور به هم خوابی با مردانی میکنند
که بوسه هایشان بوی نان میدهد و نه عشق..!

گاهی صورتهایشان را زیر تیغهای جراحی
و ماسکهای رنگی و گاهی پشت چادر سیاه
و گره روسریشان پنهان میکنند
تا بغض و آهشان بر ملا نشود..
تن فروشانِ بی مزد و پُر از منت..!
جسمهایی که روحشان مثل پرنده ای
در قفس، گاهی آرام و گاهی شاکی از اسارت
خودش را به میله های قفس میکوبد...
زنانی که پایه های زندگی روی
قفسه ی سینه شان ، پشت پلکهای بسته
و در عمق گلویشان سنگینی میکند...
زنان شهر قصه ی تن فروشند
تن فروشان سنتی..

#آرزو_پارسی
دیدگاه ها (۷)

صدای گوشخراشی در فضا طنین انداخت: «پسر مریم، تو بر خلاف شریع...

در دورانی که دوست داشتن را باید با ترس و لرز پشتِ پرده‌های ا...

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میش...

جیمز گارفیلد رئیس جمهور اسبق آمریکا میتوﺍنست بصورت همزمانبا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط