تو برای این رودخانه ی خشک شده

تو برای این رودخانه ی خشک شده
دو ماهی قرمز آوردی
تو برای این علف غمگین که میان دره و کوهستان بود
نامی انتخاب کردی
هر بار نگاهت می کنم
غم را در دلم مثل تاقه های پارچه روی هم می چینند
و هر بار بیشتر دوستت دارم
ماهی قرمزی در حوض قلبم می غلتد

به من بگو
چه طور می شود بهار را در قوطی های عطاری تازه نگه داشت؟

#رسول_پیره
#شیمبار
دیدگاه ها (۶)

آنهایی که کمتر تو را می شناسند همیشه می گویند خوش به حالت......

آرزو میکنم برایتدر پس تمام نرسیدن ها ، نداشتن ها...از یاد نب...

داستانِ اردیبهشتبه پایان رسیدو من هنوزبه خانه نرسیده ام!قصه ...

سبز و بنفش، بوته ریحان نفـس بکش!ای حسن یوسف لب ایوان نفس بکش...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط