آمد به لب جان از غمت جانا نمیگویی که ما

آمد به لب جان از غمت، جانا، نمی‌گویی که ما

تا چند سوزیم این چنین در انتظار بوسه‌ای؟

#اوحدی
🌿
دیدگاه ها (۱۲)

شب مهتاب همان بہ ڪہ ز اندوہ بمیرےتو ڪہ با ماهرخے وعدہ ے دیدا...

‏خلوت نشین خاطر دیوانه‌ی منی #شفیعی_کدکنی

پر کن پیاله را، کاین آب آتشیندیریست ره به حال خرابم نمی‌برد ...

سر یک ساعت خاصیک اتفاق یا یک بهانه سادهمثلا پاییز باشدباران ...

آی دختر چه شکر لب های دختر چه شکریه بوسه خو،بده تا تازه شودج...

تو طبیب این دل بیمار باشی محشر استاز سر شب تا سحر بیدار باشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط