پارت ۹ ❤ زندگی با بی تی اس
پارت ۹ ❤ زندگی با بی تی اس
صبح ساعت هشت از خواب بیدار شدم
جین و نامجون از خواب بیدار شده بودن رفتم سه بار به میز کوبیدم جین و نامجون متوجه حضورم شدند
من : سلام صبح بخیر
جین : صبح بخیر
نامجون : صبح بخیر
من : بقیه کوشن
جین : خوووپیششش
با گفتن این حرف سه تایی زدیم زیر خنده
بقیه اعضا از اتاق شون خارج شدن
جیهوپ : به چی میخندین
ماسه نفر : هیچی
جیمین : نه یه چیزی هست
نامجون : به شماها
جونگکوک : اونوقت برای چی
جین : مثل دیو خوابیدین خب
شوگا : خفه شو
جونگکوک : صبحونه چی داریم
جین : هیچی
تهیونگ : چرا
نامجون : چون دیر بیدار شدین
تا پنج دقیقه همون طور دعوا کردن بعدش صبحونه خوردیم
یک ماه بعد.
روز کنسرت فرا رسید با اعضا به محل کنسرت رفتیم
نامجون : اولین بارته میای کنسرت؟
من : اره( با ذوق )
جین : مفتی مفتی اومدی کنسرتا
جیهوپ : خوش به حالته
من : خوش شانسم دیگه (با ناز)
نامجون : راستی اسمت چیه
من : سوگول
تهیونگ: اهل کجایی
من: ایران
جیمین : اسمت قشنگه
من : قابل نداره
اعضا خندیدند
نامجون : چه حسی داری
من : هیجان زده ام
اعضا رفتند لباس هایشان را عوض کردند
یه صندلی از اول خالی گذاشته بودند برام رفتم روش نشستم
پنج دقیقه دیگه کنسرت شروع میشه
اعضا وارد استیج شدن.
فکرشو نمیکردم اولین بار که میام کنسرت مجانی باشه و رو صندلی وی ای پی نشسته باشم یه نفر دیگه هم کنارم نشسته بود تو دستش یه بسته پف فیل بود داشت اونو میبلعید یک دفعه جوگیر شدم دستم خورد به پف فیلش کلش ریخت رو سر و کلش بدبخت داشت سکته میکرد یک دفعه چنان جیغی کشید که کل سالن لرزید نیم ساعت گذشت بدبخت هنوز رنگش سفید بود
غرق نگاه کردن به اعضا شدم
یهو دیدم که یکی یه پوست موز پرت کرد رو استیج از جام بلند شدم جیهوپ پاش رفت رو پوست موز کل سالن ساکت موندن مثل باد دویدم و جیهوپ رو روی هوا گرفتم متوجه شد که من گرفتمش کل سالن هاج و واج موندن که چطور جیهوپ رو هوا مونده پوست موز رو شوت کردم بیرون از استیج
من : حالت خوبه
جیهوپ : اره ممنون
رفتم سر جام نشستم
اعضا دوباره شروع به اجرا کردن
بعد نیم ساعت کنسرت تموم شد از جام بلند شدم و رفتم پیش اعضا
سه بار زدم رو دیوار متوجه حضورم شدن قشنگ تو چشماشون میشد خوند که وقتی برسیم خونه خفم میکنن همونجا فاتحمو خوندم رسیدیم خونه اعضا رفتند اتاق هایشان لباسشون رو عوض کردن از اتاق خارج شدن اومدن رو مبل نشستن فعلا که هیچ ری اکشنی نداشتن یه نفس راحت کشیدم که یک دفعه نامجون با لحن خشنش گفت : چرا اینکارو کردی
جین : اگه بقیه میفهمیدن چی
شوگا : من خوابم میاد گشنمم هست
جیهوپ : چی بگم والا
جیمین : ( حمومه)
تهیونگ : اخه این چه کاری بود کردی کل ارمیا سکته کردن
جونگکوک : ( خوابه)
صبح ساعت هشت از خواب بیدار شدم
جین و نامجون از خواب بیدار شده بودن رفتم سه بار به میز کوبیدم جین و نامجون متوجه حضورم شدند
من : سلام صبح بخیر
جین : صبح بخیر
نامجون : صبح بخیر
من : بقیه کوشن
جین : خوووپیششش
با گفتن این حرف سه تایی زدیم زیر خنده
بقیه اعضا از اتاق شون خارج شدن
جیهوپ : به چی میخندین
ماسه نفر : هیچی
جیمین : نه یه چیزی هست
نامجون : به شماها
جونگکوک : اونوقت برای چی
جین : مثل دیو خوابیدین خب
شوگا : خفه شو
جونگکوک : صبحونه چی داریم
جین : هیچی
تهیونگ : چرا
نامجون : چون دیر بیدار شدین
تا پنج دقیقه همون طور دعوا کردن بعدش صبحونه خوردیم
یک ماه بعد.
روز کنسرت فرا رسید با اعضا به محل کنسرت رفتیم
نامجون : اولین بارته میای کنسرت؟
من : اره( با ذوق )
جین : مفتی مفتی اومدی کنسرتا
جیهوپ : خوش به حالته
من : خوش شانسم دیگه (با ناز)
نامجون : راستی اسمت چیه
من : سوگول
تهیونگ: اهل کجایی
من: ایران
جیمین : اسمت قشنگه
من : قابل نداره
اعضا خندیدند
نامجون : چه حسی داری
من : هیجان زده ام
اعضا رفتند لباس هایشان را عوض کردند
یه صندلی از اول خالی گذاشته بودند برام رفتم روش نشستم
پنج دقیقه دیگه کنسرت شروع میشه
اعضا وارد استیج شدن.
فکرشو نمیکردم اولین بار که میام کنسرت مجانی باشه و رو صندلی وی ای پی نشسته باشم یه نفر دیگه هم کنارم نشسته بود تو دستش یه بسته پف فیل بود داشت اونو میبلعید یک دفعه جوگیر شدم دستم خورد به پف فیلش کلش ریخت رو سر و کلش بدبخت داشت سکته میکرد یک دفعه چنان جیغی کشید که کل سالن لرزید نیم ساعت گذشت بدبخت هنوز رنگش سفید بود
غرق نگاه کردن به اعضا شدم
یهو دیدم که یکی یه پوست موز پرت کرد رو استیج از جام بلند شدم جیهوپ پاش رفت رو پوست موز کل سالن ساکت موندن مثل باد دویدم و جیهوپ رو روی هوا گرفتم متوجه شد که من گرفتمش کل سالن هاج و واج موندن که چطور جیهوپ رو هوا مونده پوست موز رو شوت کردم بیرون از استیج
من : حالت خوبه
جیهوپ : اره ممنون
رفتم سر جام نشستم
اعضا دوباره شروع به اجرا کردن
بعد نیم ساعت کنسرت تموم شد از جام بلند شدم و رفتم پیش اعضا
سه بار زدم رو دیوار متوجه حضورم شدن قشنگ تو چشماشون میشد خوند که وقتی برسیم خونه خفم میکنن همونجا فاتحمو خوندم رسیدیم خونه اعضا رفتند اتاق هایشان لباسشون رو عوض کردن از اتاق خارج شدن اومدن رو مبل نشستن فعلا که هیچ ری اکشنی نداشتن یه نفس راحت کشیدم که یک دفعه نامجون با لحن خشنش گفت : چرا اینکارو کردی
جین : اگه بقیه میفهمیدن چی
شوگا : من خوابم میاد گشنمم هست
جیهوپ : چی بگم والا
جیمین : ( حمومه)
تهیونگ : اخه این چه کاری بود کردی کل ارمیا سکته کردن
جونگکوک : ( خوابه)
۳۳.۳k
۱۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.