من از این دنیا یک خانه می خواهم با
من از این دنیا یک خانه میخواهم با
یک پنجرهی چوبی که رو به حوض کوچکِ آبیِ حیاط
باز شود و تختی با اندک فاصله ای کنارِ حوض تا
هر روز با دو فنجان چای آنجا بنشینیم و
دوست داشتنت را از سر بگیرم ...
کمی دوستت دارم روی نبات بپاشم و در
چای ات حل کنم ، سرخ و شیرین اش را در حوض بیندازم
که هر قاچش تنت را خنک کند و دلت را گرم ...
چند دوستت دارم دورِ حوض بچینم که به وقتِ خندیدنت
گل از غنچهیشان بشکفد.. صورتی و قرمز...
یک دوستت دارم را هم که روی اجاق گذاشته ام
تا جا بیفتد و لعاب بیندازد
اما اصل دوستت دارم را بینِ خودمان بماند
آغوش صدا میزنم ...
که اگر نباشد باقیِ دوستت دارم ها ؛
تنها تنها نه خانه را گرم میکنند
نه دل را ...
🌱💛
یک پنجرهی چوبی که رو به حوض کوچکِ آبیِ حیاط
باز شود و تختی با اندک فاصله ای کنارِ حوض تا
هر روز با دو فنجان چای آنجا بنشینیم و
دوست داشتنت را از سر بگیرم ...
کمی دوستت دارم روی نبات بپاشم و در
چای ات حل کنم ، سرخ و شیرین اش را در حوض بیندازم
که هر قاچش تنت را خنک کند و دلت را گرم ...
چند دوستت دارم دورِ حوض بچینم که به وقتِ خندیدنت
گل از غنچهیشان بشکفد.. صورتی و قرمز...
یک دوستت دارم را هم که روی اجاق گذاشته ام
تا جا بیفتد و لعاب بیندازد
اما اصل دوستت دارم را بینِ خودمان بماند
آغوش صدا میزنم ...
که اگر نباشد باقیِ دوستت دارم ها ؛
تنها تنها نه خانه را گرم میکنند
نه دل را ...
🌱💛
۷.۳k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲