گفتی بیاگفتم کجا

گفتی بیا،گفتم کجا؟
گفتی میان جان ما
گفتی مرو.گفتم چرا؟
گفتی که میخواهم تورا
گفتی که وصلت میدهم.جام الستت میدهم
گفتم مرا درمان بده. گفتی چو رستی می دهم
گفتی پیاله نوش کن. غم در دلت خاموش کن
گفتم مرامستی دهی، با باده ای هستی دهی
گفتی که مستت میکنم، پر زانچه هستت میکنم
گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودآ
گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟ گفتی صبوری باید این
گفتی تویی دردانه ام. تنها میان خانه ام
مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام
دیدگاه ها (۱)

عشق رابیمعرفت معنا مکن زر نداری، مشت خودرا وا مکن گر نداری د...

..حال روحم خوش نیست... آسمانم ابریست... کودک دستانم...

اوج من تلی از غم هاستنقطه ایکه تداعی سقوط ویاداور پایان.سهم ...

دو رکعت  گـــریهبرایِ خـــاطـره هـــایمیک قنـــوت ســکوتــبر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط