از دریچه ی کال خیالم

از دریچه ی کال خیالم
تا دستهای سبز آغوشت
چشم انتظار اتفاقی شبانه ام!

غرقِ در هیاهویِ بادها
سرگیجه گرفته ام
تابیدنِ تنهاییِ جهانم را
ستاره های مست
در خیالم زنجیر!
رقصِ ماه تابان
درکنارِ ناهید....!

ناگهان
باد پنجره را برد
تاریکی زوزه کشان
پیچید در فضای آسمان!
بازهم
نردبانی شد خیالم
تا فرازابرها
به بلندای عمری که بی تو
به سرعت گذشت...!!
دیدگاه ها (۱)

براے خودت باشبراے دلت زندگے ڪنو اجازه ندهآدم هاتڪلیف علاقه ا...

اگه من میتونستم بهت یه چیز دردنیا بِدمبهت این قدرتو میدادمکه...

چشمانتآخرین چیزی‌ستکه از میراثِ عشق باقی می‌ماند

در نقطه مـشکی چـشمانمرویای توخوابی است در بیداریبی شمار تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط