لامروت شانه هایت درد بی درمان کیست

لامروّت شانه هایت درد بی درمان کیست
چشمهای لوتی ات در خلوت دکان کیست

پرسشی دارم که میدانی و پنهان میکنی
بر تنت عطر دوسیب از محفل قلیان کیست

بوسه ی آغشته ات دست که را لک می کند
رد پای کوچکت این بار بر ایوان کیست

چایی پر رنگ بعد از ظهرها را یادت ست؟
حال لیوان شرابت جفت با لیوان کیست

نازنین، هذیان همسایه شبیه اسم توست
نام تو در خوابهای بی سر و سامان کیست

گفته بودی یک شروع تازه میخواهی ولی
خوب میدانی شروع تازه ات پایان کیست
؟؟؟
دیدگاه ها (۳)

"سڪوت" حرف آخره...نه ایـטּ ڪه حرفــے نباشد ، هست...خیلــے هم...

خدﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﻤﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪﮔﻠﻮﯼ ﺧﺸﮏ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ...

بازگشته ام....با کوله باری از شعرهای ناگفته...تنها اینجامکان...

اردیـــــــــــبــــــهـــــشــــــت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط