قضاوت کار خداس
قضاوت کار خداس
مرز جنون قسمت آخر 💙
_گمشو عوضی هرزه تو از اول دنبال هوس بودی فقط چرا باهام بازی کردی چرا من چرا از سادگیم سو استفاده کردی
_ساکت باش شهلا ازدواج مون زوری بود من یه غلطی کردم و مجبور شدم بگیرمت تو نامزدی خیلی تلاش کردم بیخیالم شی اما خودت نخاستی تو ک منو تو نامزدی دیدی ک هوس بازم رفیق بازم مواد میزنم و.....
_منم مجبور بودم ازدواج کنم باهات و از روی دل خوشم نبود فک میکردم بعد ازدواج ادم میشی
بحث و گریه های من بالا گرفته بود ک دیدم راحله با یه چمدون اومد
_بسه شهلا جول پلاستو ریختم تو چمدون هرری
_نمیرم خونه من
در کمال ناباوری حسین دستمو گرفت و چادر رنگیمو داد بهم و خونه بیرون کرد
_هری شهلا جان روز دادگاه میبینمت
_نمیتونی طلاقم بدی طلاق نمیگیرم شکایت میکنم ازت
_گفتم این حرفا باشه واسه روز دادگاه ها معتاد مفنگی
چی داشت میگفت معتاد من ک معتاد نیستم من ک پاکم
اون شب با ی چمدون توی شهر ب اون بزرگی آواره بودم و توی پارک خابیدم استخوون درد شدید امانمو بریده بود ک دلیلشو نمیدونستم
شبهای بعد مجبور شدم تو مراکز زیر نظر بهزیستی بخوابم اونجا بود ک فهمیدم معتادم معتاد ب تریاک
ک فهمیدم اون مایعی ک حسین تو چاییم حل میریخت و میگفت بخور واسه اعصابت خوبه تریاک بوده ک قبلا تو اب حل میکرده و میخاسته منو معتاد کنه ک راحتتر ازم جدا شه
الانم شدم ی ادم دیوونه ک با خودم حرف میزنم تو مترو و خیابون گدایی میکنم واسه خرج شکمم و شبا هم تو مرکز میخابم فقط خداروشکر تریاک ترک کردم و دیگ سالمم همش تو فکر انتفامم اما میدونم نمیشه حتی دیگ خونش عوض کرده
میناز_چرا نمیری پیش خونوادت
_ی چند باری رفتم اما نخاستن منو ببینن تموم حرفای اون بی شرفو باور کردن مخصوصا معتادم ک شده بودم و دفعه اخر مادرم نفرینم کرد گفت اگ برگردی شیرمو حلالت نمیکنم چون هر بار ک تو میای و میری منو ب باد کتک میگیرن دلم نمیاد برم خونه دلم نمیخاد مادرم بخاطر من کتک بخوره
_طلاقت چیشد
_چهار ماهی هست طلاق گرفتم نتونستم چیزی ثابت کنم اونم وکیل داشت و کلی شاهد میدونی ک تو جامعه ما حق با مرده
سکوت کردم حرفی نداشتم ک بزنم
_میناز حالا تو بگو حق ندارم با خودم حرف بزنم و مثل دیوونه ها باشم حق ندارم الان یک ساله ک آواره ام تو کوچه خیابون از گدایی خسته شدم از اینک ازم میترسن خسته شدم من دیوونه نیستم من کم اوردم خستم
دستای شهلا رو گرفتم _حق داری تو توی اوج جوونی پیر شدی اما من میتونم کمکت کنم
_چجوری؟
_همسایمون پیر و فلجه باهاشون صحبت میکنم ک بشی پرستار اون و اونجا زندگی کنی چون دنبال پرستارن
_ینی میشه
_نمیدونم
از شهلا جدا شدم و ادرس مرکزی ک شبا میخابید ازش گرفتم و الان یکماهی هست ک شده پرستار همسایمون
مرز جنون قسمت آخر 💙
_گمشو عوضی هرزه تو از اول دنبال هوس بودی فقط چرا باهام بازی کردی چرا من چرا از سادگیم سو استفاده کردی
_ساکت باش شهلا ازدواج مون زوری بود من یه غلطی کردم و مجبور شدم بگیرمت تو نامزدی خیلی تلاش کردم بیخیالم شی اما خودت نخاستی تو ک منو تو نامزدی دیدی ک هوس بازم رفیق بازم مواد میزنم و.....
_منم مجبور بودم ازدواج کنم باهات و از روی دل خوشم نبود فک میکردم بعد ازدواج ادم میشی
بحث و گریه های من بالا گرفته بود ک دیدم راحله با یه چمدون اومد
_بسه شهلا جول پلاستو ریختم تو چمدون هرری
_نمیرم خونه من
در کمال ناباوری حسین دستمو گرفت و چادر رنگیمو داد بهم و خونه بیرون کرد
_هری شهلا جان روز دادگاه میبینمت
_نمیتونی طلاقم بدی طلاق نمیگیرم شکایت میکنم ازت
_گفتم این حرفا باشه واسه روز دادگاه ها معتاد مفنگی
چی داشت میگفت معتاد من ک معتاد نیستم من ک پاکم
اون شب با ی چمدون توی شهر ب اون بزرگی آواره بودم و توی پارک خابیدم استخوون درد شدید امانمو بریده بود ک دلیلشو نمیدونستم
شبهای بعد مجبور شدم تو مراکز زیر نظر بهزیستی بخوابم اونجا بود ک فهمیدم معتادم معتاد ب تریاک
ک فهمیدم اون مایعی ک حسین تو چاییم حل میریخت و میگفت بخور واسه اعصابت خوبه تریاک بوده ک قبلا تو اب حل میکرده و میخاسته منو معتاد کنه ک راحتتر ازم جدا شه
الانم شدم ی ادم دیوونه ک با خودم حرف میزنم تو مترو و خیابون گدایی میکنم واسه خرج شکمم و شبا هم تو مرکز میخابم فقط خداروشکر تریاک ترک کردم و دیگ سالمم همش تو فکر انتفامم اما میدونم نمیشه حتی دیگ خونش عوض کرده
میناز_چرا نمیری پیش خونوادت
_ی چند باری رفتم اما نخاستن منو ببینن تموم حرفای اون بی شرفو باور کردن مخصوصا معتادم ک شده بودم و دفعه اخر مادرم نفرینم کرد گفت اگ برگردی شیرمو حلالت نمیکنم چون هر بار ک تو میای و میری منو ب باد کتک میگیرن دلم نمیاد برم خونه دلم نمیخاد مادرم بخاطر من کتک بخوره
_طلاقت چیشد
_چهار ماهی هست طلاق گرفتم نتونستم چیزی ثابت کنم اونم وکیل داشت و کلی شاهد میدونی ک تو جامعه ما حق با مرده
سکوت کردم حرفی نداشتم ک بزنم
_میناز حالا تو بگو حق ندارم با خودم حرف بزنم و مثل دیوونه ها باشم حق ندارم الان یک ساله ک آواره ام تو کوچه خیابون از گدایی خسته شدم از اینک ازم میترسن خسته شدم من دیوونه نیستم من کم اوردم خستم
دستای شهلا رو گرفتم _حق داری تو توی اوج جوونی پیر شدی اما من میتونم کمکت کنم
_چجوری؟
_همسایمون پیر و فلجه باهاشون صحبت میکنم ک بشی پرستار اون و اونجا زندگی کنی چون دنبال پرستارن
_ینی میشه
_نمیدونم
از شهلا جدا شدم و ادرس مرکزی ک شبا میخابید ازش گرفتم و الان یکماهی هست ک شده پرستار همسایمون
۱۰۴.۵k
۲۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.