من گرفتار تو بودم تو دچار دگری
من گرفتار تو بودم تو دچار دگری
من همه مست تو اما تو خمار دگری
دفتر شعر دل من همه لبریز تو بود
سر سودای تو اما به گذار دگری
بسترم چون صدفی مانده ز مرواریدش
تو ولی مسخ به یک مهره ی مار دگری
فصل هایم همه با سردی پاییز گذشت
تو ولی در هوس و شور بهار دگری
هوس بوسه ی تو وسوسه ی جانم بود
لیک آغوش تو تن پوشه ی یار دگری
تو گذشتی ز من و خاطره هایم آسان
سوختی حادثه ها را به شرار دگری
آمدی باز پس از آن همه نیرنگ و فریب
که چه ؟بازی بدهی دل به قمار دگری
برو راهی شو دگر دست تو را خواند دلم
ببر این قصه ی ننگین به دیار دگری ...
#Ermi
من همه مست تو اما تو خمار دگری
دفتر شعر دل من همه لبریز تو بود
سر سودای تو اما به گذار دگری
بسترم چون صدفی مانده ز مرواریدش
تو ولی مسخ به یک مهره ی مار دگری
فصل هایم همه با سردی پاییز گذشت
تو ولی در هوس و شور بهار دگری
هوس بوسه ی تو وسوسه ی جانم بود
لیک آغوش تو تن پوشه ی یار دگری
تو گذشتی ز من و خاطره هایم آسان
سوختی حادثه ها را به شرار دگری
آمدی باز پس از آن همه نیرنگ و فریب
که چه ؟بازی بدهی دل به قمار دگری
برو راهی شو دگر دست تو را خواند دلم
ببر این قصه ی ننگین به دیار دگری ...
#Ermi
۱.۹k
۲۷ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.