لحظه ای تفکر
لحظه ای تفکر
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن.»
بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.
آن مرد گفت:
«گردوها را میخوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!»
بهلول گفت:
«مطمئن باش اگر در راه خدا دادهای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن.»
بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.
آن مرد گفت:
«گردوها را میخوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!»
بهلول گفت:
«مطمئن باش اگر در راه خدا دادهای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
۶۴۹
۱۵ شهریور ۱۳۹۸