شهید بهنام محمدی راد
اقا سرگذشت این شهدای کشورمون رو خوندید؟
خیلی معرکه بودن خدایی
این بچه
نه این مرد بزرگ این دلاور شجاع اسمش بهنام
اهل خرمشهر
وقتی حزب بعث عراق حمله میکنه به ایران ایشون جانانه دفاع میکنه
بارها اسیر میشه توسط عراقی ها 😟
اما هر بار به یه مدلی از دستشون در میره 😁 و اطلاعات خیلی مهمی رو برای فرمانده ها میاره
یه بار که اسیر شده بود و از دستشون در رفته بود میگفت عراقی ها که منو گرفتن زدم زیر گریه و گفتم مادرمو گم کردمو وفلان و اینا😄
یه بارم سیلی محکمی از عراقی ها خورده بود که جای دست سنگین اون نامرد رو صورت بهنام مانده بود
یهنام تا مدتی حرف نمیزد و فقط اشاره میکرد که عراقی ها کدوم سمت هستند و بچه ها حرکت میکردن
این خیلی جالبه ⬇️😆
یه بار میبینه تو منطقه ای که دست عراق بود روی یکی از ساختمان های بلند خرمشهر
پرچم عراقو زدن
یه جوری خودشو به پرچم میرسونه و پرچم رو میکشه پایین وپرچم ایران رو جایگزین میکنه و نصب میکنه و برمیگرده 😆
و این پرچم روحیه دوبله سوبله به رزمنده هامون میداد🤩
و تا ۱۸ ابان عراقی ها متوجه نبودن که چی شده 🤣
وقتی بهنام از نصب پرچم برمیگرده دستش زخمی شده بود
فرمانده یه باند میاره و میخاد دست بهنام رو پانسمان کنه ولی بهنام میگه این باند رو برای زخمی هایی که تیر خوردن ببندید و یک مشت خاک برمیداره و میریزه روی زخمش و میره
.بهنام جان چند روز قبل از سقوط کامل خرمشهر پر میکشه و میره تو وصیت نامه نوشته پدر و مادرها بچه هاتون رو مبارز و جهادی بار بیارید و امام رو رها نکنید
شادی روح تمامی شهدای نازنین که جان شان رو تقدیم این خانه کردند که این خانه خانه امن شد شاد باد و صلوات
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خیلی معرکه بودن خدایی
این بچه
نه این مرد بزرگ این دلاور شجاع اسمش بهنام
اهل خرمشهر
وقتی حزب بعث عراق حمله میکنه به ایران ایشون جانانه دفاع میکنه
بارها اسیر میشه توسط عراقی ها 😟
اما هر بار به یه مدلی از دستشون در میره 😁 و اطلاعات خیلی مهمی رو برای فرمانده ها میاره
یه بار که اسیر شده بود و از دستشون در رفته بود میگفت عراقی ها که منو گرفتن زدم زیر گریه و گفتم مادرمو گم کردمو وفلان و اینا😄
یه بارم سیلی محکمی از عراقی ها خورده بود که جای دست سنگین اون نامرد رو صورت بهنام مانده بود
یهنام تا مدتی حرف نمیزد و فقط اشاره میکرد که عراقی ها کدوم سمت هستند و بچه ها حرکت میکردن
این خیلی جالبه ⬇️😆
یه بار میبینه تو منطقه ای که دست عراق بود روی یکی از ساختمان های بلند خرمشهر
پرچم عراقو زدن
یه جوری خودشو به پرچم میرسونه و پرچم رو میکشه پایین وپرچم ایران رو جایگزین میکنه و نصب میکنه و برمیگرده 😆
و این پرچم روحیه دوبله سوبله به رزمنده هامون میداد🤩
و تا ۱۸ ابان عراقی ها متوجه نبودن که چی شده 🤣
وقتی بهنام از نصب پرچم برمیگرده دستش زخمی شده بود
فرمانده یه باند میاره و میخاد دست بهنام رو پانسمان کنه ولی بهنام میگه این باند رو برای زخمی هایی که تیر خوردن ببندید و یک مشت خاک برمیداره و میریزه روی زخمش و میره
.بهنام جان چند روز قبل از سقوط کامل خرمشهر پر میکشه و میره تو وصیت نامه نوشته پدر و مادرها بچه هاتون رو مبارز و جهادی بار بیارید و امام رو رها نکنید
شادی روح تمامی شهدای نازنین که جان شان رو تقدیم این خانه کردند که این خانه خانه امن شد شاد باد و صلوات
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۲.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.