ترجمه نامه جیهوپ:
ترجمه نامه جیهوپ:
سلام، آرمی! چطوری مطورین؟ من که الان گروهبان درجه دو ام و رهبر جوخه هستم. فقط چهار ماه مونده تا سربازیم و تموم کنم.
دارم این تایم باقی مونده رو با سخت ورزش کردن پر میکنم که یکم وزن کم کنم، و اینکه انگلیسی حرف زدن و تمرین میکنم... حداقل یه تلاشی میکنم در این راستا دیگه.
نمیدونم موافق هستید یا نه... ولی به نظر خودم آروم تر و بالغ تر شدم. الان جدی حس میکنم واقعا بالغ شدم!! هاهاها!! <-همم... شایدم نه...
بگذریم، زمان قطعا سریع میگذره. همین الان ژوئنه! جین اومده پیش ما، که باعث شده همه چی بهتر پیش بره و برامون روشن شده که وقتشه که ماها هم به شما نزدیکتر بشیم.
حرف زدن راجع به من و دیگه ول کنیم. میخوام درباره شما بشنوم.
حالتون چطوره؟ امیدوارم همگی سلامت باشین. این روزا چیکارا میکنید؟ بدون ما خوش میگذرونید ها؟ وقتی دوباره همدیگه رو دیدیم میخواین چی بگین؟
الان، راستش، قلب هاتون یه جای دیگس؟ عین Lovely Runners (کیدراماست)
عجیبه. الان که سی سالم شده، یه کوه سوال ازتون دارم! ♡♡
ولی راستش منظورم از همه اینا فقط اینه که میخوام بیشتر دربارتون بشنوم و خیلی دلم براتون تنگ شده! و اینکه دیگه نباید همدیگه رو منتظر بذاریم تا وقتی که اون روز برسه..!
خیلی هیجان زدهام...
راستش..این روزا هر روز عین یه سال میگذره...و شبا این پهلو و اون پهلو میشم... سعی میکنم صبور بمونم، ولی سخته...
مطمئن نیستم احساساتم توی نوشتن به طور کامل انتقال پیدا کنه، ولی قطعا امیدوارم که احساسات صادقانه ام به خوبی بهتون برسه..!♡♡ دلم براتون تنگ شده!♡
شدیدا منتظر دیدن شمام!! ♡
مراقبت کنید، و از ژوئن و از زمانی که همو در اکتبر میبینیم لذت ببرید! ♡ پس میبینمتون! ♡
خیلی دوستتون دارم! ♡♡
سلام، آرمی! چطوری مطورین؟ من که الان گروهبان درجه دو ام و رهبر جوخه هستم. فقط چهار ماه مونده تا سربازیم و تموم کنم.
دارم این تایم باقی مونده رو با سخت ورزش کردن پر میکنم که یکم وزن کم کنم، و اینکه انگلیسی حرف زدن و تمرین میکنم... حداقل یه تلاشی میکنم در این راستا دیگه.
نمیدونم موافق هستید یا نه... ولی به نظر خودم آروم تر و بالغ تر شدم. الان جدی حس میکنم واقعا بالغ شدم!! هاهاها!! <-همم... شایدم نه...
بگذریم، زمان قطعا سریع میگذره. همین الان ژوئنه! جین اومده پیش ما، که باعث شده همه چی بهتر پیش بره و برامون روشن شده که وقتشه که ماها هم به شما نزدیکتر بشیم.
حرف زدن راجع به من و دیگه ول کنیم. میخوام درباره شما بشنوم.
حالتون چطوره؟ امیدوارم همگی سلامت باشین. این روزا چیکارا میکنید؟ بدون ما خوش میگذرونید ها؟ وقتی دوباره همدیگه رو دیدیم میخواین چی بگین؟
الان، راستش، قلب هاتون یه جای دیگس؟ عین Lovely Runners (کیدراماست)
عجیبه. الان که سی سالم شده، یه کوه سوال ازتون دارم! ♡♡
ولی راستش منظورم از همه اینا فقط اینه که میخوام بیشتر دربارتون بشنوم و خیلی دلم براتون تنگ شده! و اینکه دیگه نباید همدیگه رو منتظر بذاریم تا وقتی که اون روز برسه..!
خیلی هیجان زدهام...
راستش..این روزا هر روز عین یه سال میگذره...و شبا این پهلو و اون پهلو میشم... سعی میکنم صبور بمونم، ولی سخته...
مطمئن نیستم احساساتم توی نوشتن به طور کامل انتقال پیدا کنه، ولی قطعا امیدوارم که احساسات صادقانه ام به خوبی بهتون برسه..!♡♡ دلم براتون تنگ شده!♡
شدیدا منتظر دیدن شمام!! ♡
مراقبت کنید، و از ژوئن و از زمانی که همو در اکتبر میبینیم لذت ببرید! ♡ پس میبینمتون! ♡
خیلی دوستتون دارم! ♡♡
۲.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.