از غم دوری آن دوست که گم کرده مرا

از غم دوری آن دوست که گم کرده مرا
همدم دائمی باد خزانم چه کنم؟

مانده ام باز در اندیشه که این گوشه ی شب
غم اگر می شکند صبر و امانم چه کنم؟

شعر می گویم و می خوانم ات ای عشق ولی
من در این راسته بی نام و نشانم چه کنم؟

با همین ذهن گرفتار و همین فرصت کم
گر رسد لحظه ی دیدار بر آنم چه کنم؟


** S **
دیدگاه ها (۱۲)

آیا میدانستید؟هدهد نر اگه جفتش غایب بشهتا برگشتنش چیزی نمیخو...

دیر که جواب میدهی نگران میشوم. ...!میگویند نگرانی، عشق نیست....

فریدون مشیری: به کسی کینه نگیرید، دل بی کینه قشنگ استبه همه...

من زخم های بی نظیری به تن دارماما تو مهربان ترینشان بودیعمیق...

چه کنم با دل خود ؛ با تو بمانم یا نه..؟با صدای غزلم از تو بخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط