پارت ۷

پارت ۷
~~~~~~~~~♡~~~~~~~~


اون هانا بود؟
میدونستم یه هرزست
اهمیت ندادم خواستم برم
یادم اومد میتونم موقعی که همه چیز درست بشه از این استفاده کنم و ...
__طلاق__
کلی عکس گرفتم و برگشتم به سالن
*ویو ات:*
بعد این که رفت واقعا حالم بد بود نه به خاطر بچه
به خاطر تهیونگ
باورم نمیشه تمام هدیه هایی که تهیونگ بهم داد رو بهش دادم من یه دیوونم
دلم میخواست همونجا بشینم و گریه کنم
کوک اومد سمتم
<کوک: ات میدونم داری مبارزه میکنی تا گریه نکنی
بیا بریم تا حالت بد تر نشه>
بدون این که لجبازی کنم گفتم باش
_دیگه نمیتونستم تحمل کنم

روز ها _هفته ها_ گذشت

یک ماه از اون روز گذشت
__7 اکتبر__
امروز کوک گفت که برای کارش مجبوره بره آمریکا به خاطر این که منم تنها نمونم میخواست با خودش ببره
گفت که دوتا از همکاراش هم میان البته یکی با زنش و یکی با دوست دخترش
جالبیش این بود که اون دوتا رو ندیده بود چون رئیسش گفت بعدا با هم دیگه آشنا میشین
روی کاناپه نشسته‌ بودم و هات چاکلت میخوردم کوک هم مبل بغلیم نشسته‌ بود و یه سری پرونده ها رو چک می‌کرد
ات: کوک...
کوک نگاهی به ات کرد
ات:کِی باید بریم؟
کوک: پس‌فردا یعنی 9 اکتبر
____باشه.من.میرم.اتاقم _____
رفتم توی اتاقم .. هنوز به اونجا عادت نکردم
گوشیم رو برداشتم و روشنش کردم
پس زمینه گوشیم __تهیونگ و من بودیم
غرورم نزاشت حذفش کنم
چند دقیقه به گوشیم خیره بودم
وقتی به خودم اومدم دیدم صورتم از گریه خیس خیس شده
دلم میخواست الان توی بغل گرمش باشم موهام رو نوازش کنه تا بتونم بخوابم
ولی نه ____
من باید قوی باشم

بلند شدم و یه لباس پوشیدم آرایش خیلی کم کردم
میخواستم برم پاساژ یه سری خرید کنم و ...
باید یه جایی میرفتم
رفتم طبقه پایین کوک اونجا نبود توی آشپز خونس حتما
ات:کوک
کوک:اوم؟
ات :من میرم پاساژ یه دست لباس بگیرم و بعد برم جایی
خدافظ>
کوک:باهات بیام؟
نه خداحافظ
_خداحافظ
رفتم توی پاساژ چند طبقه رو گشتم ولی چیزی مورد پسندم نبود تا اینکه یه لباس دیدم
خیلی زیبا بود
توی ویترین گذاشته بودن
سریع وارد شدم و گفتم اون لباس رو بهم بدن
نیازی به گفتن سایزم نبود چون کاملا اندازم بود
سریع گرفتمش و وارد اتاق پرو شدم داشتم لباس رو میپوشیدم که صدایی از اتاق پرو بغلی میومد یه دختر که همش ایراد می‌گرفت
اهمیت ندادم در اتاق پرو رو باز کردم و عقب عقب رفتم تا دید خوبی به خودم داشته باشم
___خیلی خوب بود___


یهو به ینفر خوردم اون....