شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد

شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد


من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد

از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد 

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد، بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد...

 #شعر #غزل
دیدگاه ها (۳)

حال روزم با تو قابل وصف نیست ...تو مگو ترین راز منی ...سخت ن...

دلم میخواهد دست مرگ را بگیرم و سری در خیابانهای خلوت بزنم ام...

✅ معرفی کتاب✅ عزاداران بَیَل⚫ ️غلامحسین ساعدی، پزشکی که سران...

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق *** هم دعا کن گره تازه نی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط