نقش حضرت زینب در رسوائی یزید

نقش حضرت زینب در رسوائی یزید

اسیران وارد کاخ شدند و در گوشه ای که در نظر گرفته شده بود، قرار گرفتند. چون چشم یزید به اسیران خاندان پیامبر افتاد، و آنان را پیش روی خود ایستاده دید، دستور داد تا سر امام حسین (علیه السلام) را در میان طشتی نهادند. لحظه ای بعد او با چوبی که در دست داشت، به دندانهای امام می زد و اشعاری را که عبدالله بن زبعری سهمی در زمان کافر بودن خود گفته بود و یاد آور کینه های جاهلی بود، می خواند و چنین می گفت:
کاش بزرگان من که در بدرحاضر بودند و گزند تیرهای قبیله خزرج را دیدند، امروز در این مجلس حاضر بودند و شادمانی می کردند و می گفتند یزیددست مریزاد! به آل علی کیفر روز بدررا چشاندیم و انتقام خود را از آنان گرفتیم...

اگر مجلس به همین جا خاتمه می یافت، یزیدبرنده بود، و یا آنچه به فرمان او انجام می یافت، چندان زشت نمی نمود، اما زینب نگذاشت کار به این صورت پایان بیابد؛ آنچه را یزیدمایه شادی می پنداشت، در کام او از زهر تلختر کرد؛ به حاضران نشان داد: اینان که پیش رویشان سر پا ایستاده اند، دختران همان پیامبری هستند که یزیدبه نام او بر مردم شام سلطنت می کند.

حضرت زینب خطاب به یزید چنین گفت:
خدا و رسولش راست گفته اند که: پایان کار آنان که کردار بد کردند، این بود که آیات خدا را دروغ می خواندند و آنها را مسخره می کردند.
یزید! چنین می پنداری که چون اطراف زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتی و ما را به دستور تو مانند اسیر از این شهر به آن شهر بردند، ما خوار شدیم و تو عزیز گشتی؟ گمان می کنی با این کار قدر تو بلند شده است که این چنین به خود می بالی و بر این و آن کبر می ورزی؟ وقتی می بینی اسباب قدرتت آماده و کار پادشاهیت منظم است از شادی در پوست نمی گنجی، نمی دانی این فرصتی که به تو داده شده است برای این است که نهاد خود را چنانکه هست، آشکار کنی. مگر گفته خدارا فراموش کرده ای که می گوید:کافران می پندارند این مهلتی که به آنها داده ایم برای آنان خوب است، ما آنها را مهلت می دهیم تا بار گناه خود را سنگینتر کنند، آنگاه به عذابی می رسند که مایه خواری و رسوایی است.

ای فرزندان بردگان آزاد شده!
آیا عدالت این است که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده جای دهی، ولی دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان به اسارت بگیری؟ زنان و کنیزان خود را پوشیده نگاه داری، ولی خاندان رسالت را با دشمنان‌شان در شهرها و آبادی‌ها بگردانی تا بادیه نشینان، خویشان و غریبه‌ها و اراذل و اشراف آنان را ببینند؛ در حالی که کسی از مردان آنان همراهشان نیست و سرپرست و حمایت کننده‌ای ندارند؟
چگونه امید خیر می‌توان داشت از فرزند کسی که می‌خواست با دهان خود جگر پاکان را ببلعد و گوشت و خون او از شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه می‌توان انتظار کوتاه آمدن از کسی داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت به خاندان ما نگریسته است؟

یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده‌ای، آنگاه نشسته‌ای و بی آنکه خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر می‌دهی که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد بر می‌آوردند و می‌گفتند: « ای یزید! دست مریزاد»؟ این جمله جسارت آمیز را می‌گویی، در حالی که با چوب‌دستی بر دندان‌های مبارک سید جوانان بهشتی می‌کوبی؛
زهی بی‌شرمی و بی‌حیایی! چگونه چنین یاوه‌سرایی نکنی؟
تو بودی که زخم‌های گذشته را شکافتی و دست خود را به خون پیامبر آغشته ساختی و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب نسل جدید را خاموش نمودی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت پرستی) را ندا می‌دهی و گمان داری که با آنان سخن می‌گویی.
به زودی خودت به جمع آنان ملحق می‌گردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی در انتظار توست که آرزو می‌کنی ای کاش دستم‌ شکسته و زبانم لال می‌شد و هرگز چنین کارهای ناشایستی را انجام نمی‌دادم.

#محرم
دیدگاه ها (۲)

حمید مصدق

امام زین العابدین (ع) در حدیث شریفی می فرماید:پدرم در لحظات ...

(دکتر علی شریعتی) اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب...

چه بخواهم چه نخواهم، شهدا می بینندگاه در حال گناهم، شهدا می ...

السلام علیک یا حجت الله فی ارضه ع

فیک جدید

بسم الله الرحمن الرحیمجادو و جادوگر : لَا يُفْلِحُ السَّاحِر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط