آنقدر از دوریت خرد و خمیرم نازنین
آنقدر از دوریت خرد و خمیرم نازنین
میکند آخر غم عشق تو پیرم نازنین!
زودتر برگرد و از داغت رهایم کن که من
سالها در آتش قهرت اسیرم نازنین!
رعد و برقی باش و امشب بر دلم باران ببخش
من پیامِ شورهزاری در کویرم، نازنین!
ای تمامیِ غزل! گاهی نگاهی کن که من
شاعری را باز هم از سر بگیرم، نازنین!
مهربانی کن دوباره باش و دستم را بگیر
از تمام مردم این شهر، سیرم، نازنین!
آرزو دارم میان گریهای از جنس عشق
تا به روی شانههای تو بمیرم، نازنین!
میکند آخر غم عشق تو پیرم نازنین!
زودتر برگرد و از داغت رهایم کن که من
سالها در آتش قهرت اسیرم نازنین!
رعد و برقی باش و امشب بر دلم باران ببخش
من پیامِ شورهزاری در کویرم، نازنین!
ای تمامیِ غزل! گاهی نگاهی کن که من
شاعری را باز هم از سر بگیرم، نازنین!
مهربانی کن دوباره باش و دستم را بگیر
از تمام مردم این شهر، سیرم، نازنین!
آرزو دارم میان گریهای از جنس عشق
تا به روی شانههای تو بمیرم، نازنین!
۱.۹k
۳۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.