در جنون، منزلتم را به لیاقت برسان
در جنون، منزلتم را به لیاقت برسان
مرزِ دیوانگی ام را به کفایت برسان
کار، خوبست؛ به پایان برسد، انجامش
کار، در نیمه رها شد به نهایت برسان
مرگ، حقّ است به شرطی؛ که تو باشی اجلش
جانِ مشتاق مرا پس به هلاکت برسان
بختِ ناکامِ من آمادهٔ پیشامدِ توست
هستی ام را نه به سامان، که به غارت برسان
گذرِ ثانیه ها بی تو به کامم تلخ است
گذرِ ثانیه ها را به حلاوت برسان
نان و سرمایه نداریم چه در خانه ، چه راه
سفره و توشهٔ ما را به بضاعت برسان
ای ضریحی که تب ِلمسِ تو در جانِ من است
نه فقط دست، لبم را به زیارت برسان.
#سیروس_عبدی
مرزِ دیوانگی ام را به کفایت برسان
کار، خوبست؛ به پایان برسد، انجامش
کار، در نیمه رها شد به نهایت برسان
مرگ، حقّ است به شرطی؛ که تو باشی اجلش
جانِ مشتاق مرا پس به هلاکت برسان
بختِ ناکامِ من آمادهٔ پیشامدِ توست
هستی ام را نه به سامان، که به غارت برسان
گذرِ ثانیه ها بی تو به کامم تلخ است
گذرِ ثانیه ها را به حلاوت برسان
نان و سرمایه نداریم چه در خانه ، چه راه
سفره و توشهٔ ما را به بضاعت برسان
ای ضریحی که تب ِلمسِ تو در جانِ من است
نه فقط دست، لبم را به زیارت برسان.
#سیروس_عبدی
۲.۸k
۰۴ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.