داستان زندگی من پارت 1
سلام من سوجون ا/ت هستم من فقیرم من یک پدر دارم البته بهش نمیشه گفت پدر چون اون هرشب مادرم و می زد مادرم هم بیماری گرفت بابام پولشو نداد و مرد و الان زن جدید گرفته و منو می زنه من تو مدرسه هم از اون جونگ کوک و دارو دستش هم کتک می خورم من فقط یک دوست دارم به اسم لینا که پیش اون فقط خوبم
سلام من جئون جونگ کوک هستم پدر من مافیا قدرتمند جهان و بعد اون من میشم مافیا من قلدر مدرسه ام و سوجون ا/ت رو دوست دارم ولی نمی دونم چرا قلدری کردن براش حالمو خوب می کنه من دوستانی به اسم تهیونگ و جیمین دارم اونا هم پدرشون زیر دست پدر منه و از بچگی باهاشون دوست بودم
امروز صبح با آلارم بیدار شدم من زودتر از همه بیدار می شم و می رم مدرسه گاهی وقتا هم نمی خام برم چون من در هر شرایط دارم کتک می خورم فرم مدرسه و پوشیدم و رفتم مدرسه رفتم تو کلاس من اول از همه رسیدم تو کلاس و درم جونگ کوک خاستم از کلاس برم بیرون که صندلی رو هل داد و خورد تو پام و پام کبود و خون اومد دستمو گذاشتم رو زخم و می خاستم برم بیرون که موهامو کشید و پرتم کرد ایندفه دهنم خورد تو اون صدنی لبم پاره شد موهامو انداختم جلو صورتم و رفتم پیش دکتر و اون برام پانسمانش کرد وقتی رفتم تو کلا س همه ی بچه ها اومده بودن و ولی هنوز خانم هاری نیومده بود و و نشستم سرجام لینا اومد ستم و و با داد گفت چرا رو لبت زخمه همه برگشتن نگام کردن حتی اون جونگ کوک و گفتم خوردم زمین که خانم هاری اومد اون معلم ریاضی هستش و بعد از تموم شدن کلاس رفتم تو حیاط نمی تونستم درست راه برم و لنگ انگ راه می رفتم که لینا اومد و دستمو گرفت و رفتیم تو سالن غذا خوری و روی صندلی نشستم لینا رفت غذا هارو بیاره که....
سلام من جئون جونگ کوک هستم پدر من مافیا قدرتمند جهان و بعد اون من میشم مافیا من قلدر مدرسه ام و سوجون ا/ت رو دوست دارم ولی نمی دونم چرا قلدری کردن براش حالمو خوب می کنه من دوستانی به اسم تهیونگ و جیمین دارم اونا هم پدرشون زیر دست پدر منه و از بچگی باهاشون دوست بودم
امروز صبح با آلارم بیدار شدم من زودتر از همه بیدار می شم و می رم مدرسه گاهی وقتا هم نمی خام برم چون من در هر شرایط دارم کتک می خورم فرم مدرسه و پوشیدم و رفتم مدرسه رفتم تو کلاس من اول از همه رسیدم تو کلاس و درم جونگ کوک خاستم از کلاس برم بیرون که صندلی رو هل داد و خورد تو پام و پام کبود و خون اومد دستمو گذاشتم رو زخم و می خاستم برم بیرون که موهامو کشید و پرتم کرد ایندفه دهنم خورد تو اون صدنی لبم پاره شد موهامو انداختم جلو صورتم و رفتم پیش دکتر و اون برام پانسمانش کرد وقتی رفتم تو کلا س همه ی بچه ها اومده بودن و ولی هنوز خانم هاری نیومده بود و و نشستم سرجام لینا اومد ستم و و با داد گفت چرا رو لبت زخمه همه برگشتن نگام کردن حتی اون جونگ کوک و گفتم خوردم زمین که خانم هاری اومد اون معلم ریاضی هستش و بعد از تموم شدن کلاس رفتم تو حیاط نمی تونستم درست راه برم و لنگ انگ راه می رفتم که لینا اومد و دستمو گرفت و رفتیم تو سالن غذا خوری و روی صندلی نشستم لینا رفت غذا هارو بیاره که....
۱۰.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.