️چهل بار حج به جا آورده بود و در همه آنها جز توکل، زاد و
️چهل بار #حج به جا آورده بود و در همه آنها جز #توکل، زاد و #توشه ای همراه خود نداشت.
در آخرین حج خود در مکه، سگی را دید که از ضعف می نالید و گرسنگی، نیرو و توانی برای او نگذاشته بود.
آن شیخ که مردم او را نصرآبادی خطاب می کردند، نزدیک سگ رفت و چاره او را یک گرده #نان دید.
دست در کیسه خویش کرد، چیزی نیافت.
آهی کشید و حسرت خورد که چرا لقمه ای نان ندارد تا زنده ای را از مرگ برهاند.
ناگاه روی به مردم کرد و فریاد کشید کیست که ثواب چهل حج مرا به یک گرده نان بخرد؟
یکی بیامد و آن چهل حج عارفانه را به یک گرده نان خرید و رفت.
شیخ آن نان را به سگ داد و خدای را سپاس گفت که کاری چنین مهم از دست او بر آمد.
آنجا مردی ایستاده بود و کار شیخ را نظاره می کرد.
پس از آن که سگ جانی گرفت و رفت، آن مرد نزد شیخ آمد و گفت ای نادان، گمان کرده ای که چهل حج تو، ارزش نانی را داشته است؟
پدرم (#حضرت_آدم) #بهشت را با همه شکوه و جلالش به دو #گندم فروخت و در آن نان که تو از آن رهگذر گرفتی، هزاران دانه گندم است.
شیخ چون این سخن را شنید، از شرم به گوشه ای رفت و سر در کشید.
#حافظ، این مضمون را در چند جای دیوان خود آورده است، از جمله:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
✳ ️فروختن بهشت به دو گندم:
اشاره به خوردن حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش حضرت حوا (سلام الله علیها) از درخت گندم در بهشت دارد.
آن دو، بهشت را با خوردن دو گندم از درخت ممنوعه از کف دادند.
این حکایت که در همه کتب آسمانی آمده است، دستمایه شاعران شده است تا بدین وسیله به مردم هشدار دهند که نباید همه عبادات و اعمال خود را به هدف ورود در بهشت انجام دهند که بسیاری، از جمله حضرت آدم و حضرت حوا، بهشت را به کمترین بها رها کردند و دل بدان نبستند.
#تذکرة_الاولیاء، صفحه 788
در آخرین حج خود در مکه، سگی را دید که از ضعف می نالید و گرسنگی، نیرو و توانی برای او نگذاشته بود.
آن شیخ که مردم او را نصرآبادی خطاب می کردند، نزدیک سگ رفت و چاره او را یک گرده #نان دید.
دست در کیسه خویش کرد، چیزی نیافت.
آهی کشید و حسرت خورد که چرا لقمه ای نان ندارد تا زنده ای را از مرگ برهاند.
ناگاه روی به مردم کرد و فریاد کشید کیست که ثواب چهل حج مرا به یک گرده نان بخرد؟
یکی بیامد و آن چهل حج عارفانه را به یک گرده نان خرید و رفت.
شیخ آن نان را به سگ داد و خدای را سپاس گفت که کاری چنین مهم از دست او بر آمد.
آنجا مردی ایستاده بود و کار شیخ را نظاره می کرد.
پس از آن که سگ جانی گرفت و رفت، آن مرد نزد شیخ آمد و گفت ای نادان، گمان کرده ای که چهل حج تو، ارزش نانی را داشته است؟
پدرم (#حضرت_آدم) #بهشت را با همه شکوه و جلالش به دو #گندم فروخت و در آن نان که تو از آن رهگذر گرفتی، هزاران دانه گندم است.
شیخ چون این سخن را شنید، از شرم به گوشه ای رفت و سر در کشید.
#حافظ، این مضمون را در چند جای دیوان خود آورده است، از جمله:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
✳ ️فروختن بهشت به دو گندم:
اشاره به خوردن حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش حضرت حوا (سلام الله علیها) از درخت گندم در بهشت دارد.
آن دو، بهشت را با خوردن دو گندم از درخت ممنوعه از کف دادند.
این حکایت که در همه کتب آسمانی آمده است، دستمایه شاعران شده است تا بدین وسیله به مردم هشدار دهند که نباید همه عبادات و اعمال خود را به هدف ورود در بهشت انجام دهند که بسیاری، از جمله حضرت آدم و حضرت حوا، بهشت را به کمترین بها رها کردند و دل بدان نبستند.
#تذکرة_الاولیاء، صفحه 788
۱.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.