بیرون شدهای از من این بود قرار ما
بیرون شدهای از من ، این بود قرار ما؟
چون روح، جدا از تن ، این بود قرار ما؟
تو نبض نفس بودی در سینهی مجروحم
بی من نفسی خفتن! ، این بود قرار ما؟
با پردهدریهایت جان را به لب آوردی
از خشم ، برآشفتن ، این بود قرار ما؟
چون تیر رها گشتی در ذهن پرآشوبم
دل کندن و دل بستن ، این بود قرار ما؟
با سرزنش و طعنه ، میگویی و میکوبی!
هے کوفتن و گفتن، این بود قرار ما؟
آوار، چنان بهمن از کوہ یخت جاریست
سُرخوردن و سررفتن، این بود قرار ما؟
چون روح، جدا از تن ، این بود قرار ما؟
تو نبض نفس بودی در سینهی مجروحم
بی من نفسی خفتن! ، این بود قرار ما؟
با پردهدریهایت جان را به لب آوردی
از خشم ، برآشفتن ، این بود قرار ما؟
چون تیر رها گشتی در ذهن پرآشوبم
دل کندن و دل بستن ، این بود قرار ما؟
با سرزنش و طعنه ، میگویی و میکوبی!
هے کوفتن و گفتن، این بود قرار ما؟
آوار، چنان بهمن از کوہ یخت جاریست
سُرخوردن و سررفتن، این بود قرار ما؟
- ۴۰۲
- ۰۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط