صبح یکشنبه ی غم
صبح یکشنبه ی غم
قلب وابسته ب سرمای دلش را کشتم
تا ک پرواز کنم
رد شوم از سر دریای جنون خواهی خود
خون قلبم به سر و صورت پوچی پاشید
قتل من عمدی بود
من ب دستان خودم روح خودم را کشتم
اشک شوق از لب من اویزان
خنده از چشم امیدم جاری
گرچه محکوم شدم
چه قضاوت هایی
چه عدالت هایی
کاسبان خوب شروطی بستند
سر اعدام تنی در بدنم گندیده
قاضی شهر سفید
منزجر از نفرت
متنفر از من
گفت اورا ببرید
قل و زنجیر هوس بر سر و گردن بزنید
کاسه چشمانش
خالی از ایینه
پر فولاد شود
مهر داغ اورند
طرح سرما به لبم چسباندند
قار قار از لب من برخیزید
بال ها مشکی بود
دهنم مشکی تر
بدنم از پر تاریکی او پوشیده
ساز من ساز کلاغ
پر زدم بر سر بامی رفتم
صبح یکشنبه غم بود
تو میخندیدی
و منم زاغک سرما زده از شرم پرم
که چرا
دل به سرمای نگاهش بستم
که چنین زاغ صفت
فقطم بر سر دیوار نشستن اید
نشود انسان طور
نشود عاشق وار
خنده گرم تو را بر لب و دندان گیرم
و چرا اول او
و چرا بعدا تو
صبح یکشنبه غم بود
تو میخندیدی
من سر قبر دلم میرفتم
مسیح_مسگرزاده(خودم :/ )
قلب وابسته ب سرمای دلش را کشتم
تا ک پرواز کنم
رد شوم از سر دریای جنون خواهی خود
خون قلبم به سر و صورت پوچی پاشید
قتل من عمدی بود
من ب دستان خودم روح خودم را کشتم
اشک شوق از لب من اویزان
خنده از چشم امیدم جاری
گرچه محکوم شدم
چه قضاوت هایی
چه عدالت هایی
کاسبان خوب شروطی بستند
سر اعدام تنی در بدنم گندیده
قاضی شهر سفید
منزجر از نفرت
متنفر از من
گفت اورا ببرید
قل و زنجیر هوس بر سر و گردن بزنید
کاسه چشمانش
خالی از ایینه
پر فولاد شود
مهر داغ اورند
طرح سرما به لبم چسباندند
قار قار از لب من برخیزید
بال ها مشکی بود
دهنم مشکی تر
بدنم از پر تاریکی او پوشیده
ساز من ساز کلاغ
پر زدم بر سر بامی رفتم
صبح یکشنبه غم بود
تو میخندیدی
و منم زاغک سرما زده از شرم پرم
که چرا
دل به سرمای نگاهش بستم
که چنین زاغ صفت
فقطم بر سر دیوار نشستن اید
نشود انسان طور
نشود عاشق وار
خنده گرم تو را بر لب و دندان گیرم
و چرا اول او
و چرا بعدا تو
صبح یکشنبه غم بود
تو میخندیدی
من سر قبر دلم میرفتم
مسیح_مسگرزاده(خودم :/ )
۳.۲k
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.