پارت ۱۲
از زبان ا/ت
رسیدیم خونه اعضا.
ا/ت :ب...ببخشید ولی منو نمیبرین خونه خودم؟
جیهوپ:تا دوستت دایانا خوی نشه نمیبریمت حالا اگه دوباره اون پسره پیداش شد.
ا/ت:نگران من نباشین خودش...
جیهوپ: نمیشه هم دلمون نمیاد تنها بزاریمت هم دوست نداریم یه نفر دیگه بیفته بیمارستان و از همه مهم تر دوست نداریم فرشتهی داداشمون صدمه ببینه😁
ا/ت:.....
جونگ کوک : حالا تشریف میبرین داخل.
ا/ت:باشه
رفتیم داخل بقیه لباساشونو عوض کردن و اومدن منم که لباس نداشتم همینجور رو مبل نشستم. (لباس ا/ت که پوشیده بود در صفحه بعد من برا یاد اوری گزاشتم😐👍)
اعضا اومدن و نشستن رو مبل و داشتن صحبت میکردن. منم تو فکر بودم برادرم خیلیارو تهدید به قتل کرده بود و یادمه که تو سال های قبل هم تهیونگ رو یه بار تهدید به قتل کرده بودن ولی نگفتن کی.
همینطور که تو فکر بودم یه دستی رو دور کمرم احساس کردم اون جیمین بود.
ا/ت:؟!
جیمین : فرشتهی داداشمون تو فکره
ا/ت : میگم...
جیمین:؟؟؟
ا/ت: فکر کنم دو یا سه سال پیش بود که..تهیونگ رو به قتل تهدید کرده بودن..میدونین اون شخص کی بود؟
جیمین: چند تا قلدر سیاه پوست بودن
ا/ت :جیمیییینن💢
جیمین:چییی
ا/ت:دروغ نگو کی بود💢
جیمین : از کجا میدونی که دروغ میگم
ا/ت :چون اون قلدر سیاها همتونو دزدیده بودن جیمین شیییی
جونگ کوک : حالا چرا میخوای بفهمی
ا/ت : نیازی نیست هم بگید دیگه خودم فهمیدم
جونگ کوک : راستی فیلم الان شروع میشه
تلویزیون رو روشن کرد یه فیلمی بود که تهیونگ توش نقش یه خوناشام رو بازی میکرد فیلم تازه شروع شده بود و قسمت سوم بود
جیهوپ :ببینیم اخر این دختره لعنتی میمیره
بدجور غرق فیلم شده بودم ولی بعضی صحنه هاش انگار که دندانهای نیش تهیونگ بهشون نمیومد که مصنوعی باشن
ا/ت : چقد فیلماتون دقیقه دندان های تهیونگ انگار واقعین
جونگ کوک : ها....خب...هه...اره دیگه...فیلما باید جوری باشن که..صحنه هاش واقعی باشن...
بلن شدم و رفتم نزدیک کوک سرمو خیلی بهش نزدیک کردم و ۱ سانتی متر بیشر ازش دور نیستم
جونگ کوک :ا...ا/ت..خوبی؟..😓
ا/ت:چرا عرق کردی؟
جونگ کوک: میشه یکم دور شی؟😥
دستمو گزاشتم رو قلبش
ا/ت : قلبت زود میتپه چرا به دور و برت نگاه میکنی؟چیزی قایم کردین شماها
جونگ کوک:این حرفا چیه خوشکل وحشی فقط استرسم گرفته چون خیلی..
ا/ت : نزدیکم؟
پاهامو فاصله دادم که خواستم روش بشینم که فیلم قطع شد و اخبار رو اوردن . تقریبا شب شده بود ساعت ۱۱ شبه الان اخبار میگن که به خودم اومدم
ا/ت : یاااا...
افتادم زمین.
ا/ت : م...معذرت میخوام
جونگ کوک : هه..هه ( خنده بیخودی<=)
رفتم سمت تلویزیون و صداشو بلند کردم. یه اتفاقی تو بیمارستانی افتاده ه..همون که تهیونگ رو فرستاده بودیم!!
اخبار :(خبر فوری!!!وجود یک خوناشام تو بزرگ ترین بیمارستان شهر
رسیدیم خونه اعضا.
ا/ت :ب...ببخشید ولی منو نمیبرین خونه خودم؟
جیهوپ:تا دوستت دایانا خوی نشه نمیبریمت حالا اگه دوباره اون پسره پیداش شد.
ا/ت:نگران من نباشین خودش...
جیهوپ: نمیشه هم دلمون نمیاد تنها بزاریمت هم دوست نداریم یه نفر دیگه بیفته بیمارستان و از همه مهم تر دوست نداریم فرشتهی داداشمون صدمه ببینه😁
ا/ت:.....
جونگ کوک : حالا تشریف میبرین داخل.
ا/ت:باشه
رفتیم داخل بقیه لباساشونو عوض کردن و اومدن منم که لباس نداشتم همینجور رو مبل نشستم. (لباس ا/ت که پوشیده بود در صفحه بعد من برا یاد اوری گزاشتم😐👍)
اعضا اومدن و نشستن رو مبل و داشتن صحبت میکردن. منم تو فکر بودم برادرم خیلیارو تهدید به قتل کرده بود و یادمه که تو سال های قبل هم تهیونگ رو یه بار تهدید به قتل کرده بودن ولی نگفتن کی.
همینطور که تو فکر بودم یه دستی رو دور کمرم احساس کردم اون جیمین بود.
ا/ت:؟!
جیمین : فرشتهی داداشمون تو فکره
ا/ت : میگم...
جیمین:؟؟؟
ا/ت: فکر کنم دو یا سه سال پیش بود که..تهیونگ رو به قتل تهدید کرده بودن..میدونین اون شخص کی بود؟
جیمین: چند تا قلدر سیاه پوست بودن
ا/ت :جیمیییینن💢
جیمین:چییی
ا/ت:دروغ نگو کی بود💢
جیمین : از کجا میدونی که دروغ میگم
ا/ت :چون اون قلدر سیاها همتونو دزدیده بودن جیمین شیییی
جونگ کوک : حالا چرا میخوای بفهمی
ا/ت : نیازی نیست هم بگید دیگه خودم فهمیدم
جونگ کوک : راستی فیلم الان شروع میشه
تلویزیون رو روشن کرد یه فیلمی بود که تهیونگ توش نقش یه خوناشام رو بازی میکرد فیلم تازه شروع شده بود و قسمت سوم بود
جیهوپ :ببینیم اخر این دختره لعنتی میمیره
بدجور غرق فیلم شده بودم ولی بعضی صحنه هاش انگار که دندانهای نیش تهیونگ بهشون نمیومد که مصنوعی باشن
ا/ت : چقد فیلماتون دقیقه دندان های تهیونگ انگار واقعین
جونگ کوک : ها....خب...هه...اره دیگه...فیلما باید جوری باشن که..صحنه هاش واقعی باشن...
بلن شدم و رفتم نزدیک کوک سرمو خیلی بهش نزدیک کردم و ۱ سانتی متر بیشر ازش دور نیستم
جونگ کوک :ا...ا/ت..خوبی؟..😓
ا/ت:چرا عرق کردی؟
جونگ کوک: میشه یکم دور شی؟😥
دستمو گزاشتم رو قلبش
ا/ت : قلبت زود میتپه چرا به دور و برت نگاه میکنی؟چیزی قایم کردین شماها
جونگ کوک:این حرفا چیه خوشکل وحشی فقط استرسم گرفته چون خیلی..
ا/ت : نزدیکم؟
پاهامو فاصله دادم که خواستم روش بشینم که فیلم قطع شد و اخبار رو اوردن . تقریبا شب شده بود ساعت ۱۱ شبه الان اخبار میگن که به خودم اومدم
ا/ت : یاااا...
افتادم زمین.
ا/ت : م...معذرت میخوام
جونگ کوک : هه..هه ( خنده بیخودی<=)
رفتم سمت تلویزیون و صداشو بلند کردم. یه اتفاقی تو بیمارستانی افتاده ه..همون که تهیونگ رو فرستاده بودیم!!
اخبار :(خبر فوری!!!وجود یک خوناشام تو بزرگ ترین بیمارستان شهر
۶۶.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.