حضرت فاطمه سلام الله علیها
#حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
#به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش
#ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش
#کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید
#بود چشمش به در تا کی اجل آید به دیدارش
#علی از چشم زهرا چشم خود را بر نمی دارد
#مجسم می کند عشق و فداکاری و ایثارش
#کند اشک علی را پاک با دستی که بشکسته
#نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش
#علی گه در بغل زانو گهی سر بر سر زانوست
#تو گویی از جدایی می کند زهرا خبردارش
#به زحمت واکند چشم و به سختی می نهد بر هم
#رمق رفته دگر از دیده تا صبح بیدارش
#دوای درد خود تنها ز مرگ خویش می خواهد
#که در فصل جوانی از جهانی گردیده بیزارش
#به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش
#ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش
#کسی از آشنایان هم به دیدارش نمی آید
#بود چشمش به در تا کی اجل آید به دیدارش
#علی از چشم زهرا چشم خود را بر نمی دارد
#مجسم می کند عشق و فداکاری و ایثارش
#کند اشک علی را پاک با دستی که بشکسته
#نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش
#علی گه در بغل زانو گهی سر بر سر زانوست
#تو گویی از جدایی می کند زهرا خبردارش
#به زحمت واکند چشم و به سختی می نهد بر هم
#رمق رفته دگر از دیده تا صبح بیدارش
#دوای درد خود تنها ز مرگ خویش می خواهد
#که در فصل جوانی از جهانی گردیده بیزارش
۱.۴k
۱۷ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.