نقش خانم زینب سلام الله در نهضت کربلا قسمت چهارم
#نقش_خانم_زینب_سلام_الله_در_نهضت_کربلا_قسمت_چهارم
♨ ️ابن زیاد که در برابر منطق محکم و استدلال امام علیه سلام درماند،
همانند همه جباران وزورمداران تاریخ به تهدید متوسل شد، گفت:
🚫 «تو چگونه جرأت می کنی سخن مرا پاسخ گویی؟ ببرید او را، گردنش را بزنید!🔥
♒ ️در اینجا نوبت زینب کبراسلام الله علیهابود،
تا از جان امام سجاد در برابر ابن زیاد ⚡ ️ آن موجوددرنده لجام گسیخت های که غرور، نخوت و خونریزی سراسر وجودش را فرا گرفته بود ⚡ ️حمایت کند.
🔘 پس از صدور فرمان کشتن امام علیه سلام زینب کبرا فرزند برادر را در آغوش گرفت، گفت:
⚫ ️«ای زاده زیاد! آیا آنچه از ما کشتی برای تو کافی نیست؟❓
به خدا سوگند! من از او جدا نمی شوم!اگر او را می کشی، من نیز با او کشته خواهم شد!»❌ ❌
♨ ️ابن زیاد بر سر دو راهی قرار گرفت؛🔃
💢 از یک سو کشتن یک زن و جوانی بیمار و در بند واسیر از غیرت عربی و مردانگی بسیار به دور بود،💯
💢 و از سوی دیگر برگشتن از سخن نیز در آن شرایط برای ابن زیاد مشکل بود؛ 💯
از این رو مدتی به امام سجاد و زینب کبرا نگریست، آنگاه زیرکانه موضوع سخن را تغییر داد🔆
گفت:
♐ ️«خویشاوندی عجیب است!‼ ️
به خدا سوگند! من گمان می کنم که زینب دوست دارد او را همراه برادرزاده اش بکشم. ❌
رهایش کنید!؛ زیرا من بیماریش را برای کشتن او کافی
می دانم!‼ ️
🌟 امام سجادعلیه سلام به عمه اش فرمود: «ای عمه! سکوت کن! تا من با ابن زیاد سخن گویم.✨
*⃣آنگاه روبه ابن زیاد کرد، فرمود:
«ای زاده زیاد! آیا مرا به مرگ تهدید می کنی؟❓
⁉ ️ آیا نمی دانی کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا کرامت ماست».🍂
#محرم
♨ ️ابن زیاد که در برابر منطق محکم و استدلال امام علیه سلام درماند،
همانند همه جباران وزورمداران تاریخ به تهدید متوسل شد، گفت:
🚫 «تو چگونه جرأت می کنی سخن مرا پاسخ گویی؟ ببرید او را، گردنش را بزنید!🔥
♒ ️در اینجا نوبت زینب کبراسلام الله علیهابود،
تا از جان امام سجاد در برابر ابن زیاد ⚡ ️ آن موجوددرنده لجام گسیخت های که غرور، نخوت و خونریزی سراسر وجودش را فرا گرفته بود ⚡ ️حمایت کند.
🔘 پس از صدور فرمان کشتن امام علیه سلام زینب کبرا فرزند برادر را در آغوش گرفت، گفت:
⚫ ️«ای زاده زیاد! آیا آنچه از ما کشتی برای تو کافی نیست؟❓
به خدا سوگند! من از او جدا نمی شوم!اگر او را می کشی، من نیز با او کشته خواهم شد!»❌ ❌
♨ ️ابن زیاد بر سر دو راهی قرار گرفت؛🔃
💢 از یک سو کشتن یک زن و جوانی بیمار و در بند واسیر از غیرت عربی و مردانگی بسیار به دور بود،💯
💢 و از سوی دیگر برگشتن از سخن نیز در آن شرایط برای ابن زیاد مشکل بود؛ 💯
از این رو مدتی به امام سجاد و زینب کبرا نگریست، آنگاه زیرکانه موضوع سخن را تغییر داد🔆
گفت:
♐ ️«خویشاوندی عجیب است!‼ ️
به خدا سوگند! من گمان می کنم که زینب دوست دارد او را همراه برادرزاده اش بکشم. ❌
رهایش کنید!؛ زیرا من بیماریش را برای کشتن او کافی
می دانم!‼ ️
🌟 امام سجادعلیه سلام به عمه اش فرمود: «ای عمه! سکوت کن! تا من با ابن زیاد سخن گویم.✨
*⃣آنگاه روبه ابن زیاد کرد، فرمود:
«ای زاده زیاد! آیا مرا به مرگ تهدید می کنی؟❓
⁉ ️ آیا نمی دانی کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا کرامت ماست».🍂
#محرم
۹۵۰
۲۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.