چون سنگها صدای مرا گوش میکنی

چون سنگها صدای مرا گوش میکنی
سنگی و ناشنیده فراموش میکنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه‌های وسوسه مغشوش میکنی
دست مرا که ساقهٔ سبز نوازش است
با برگ‌های مرده همآغوش میکنی
گمراه‌تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله مینشانی و مدهوش میکنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت، که مرا نوش میکنی
تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه میفشاری و خاموش میکنی
در سایه‌ها، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه ازچه سیه‌پوش میکنی؟

#تولدی_دیگر
#فروغ_فرخزاد
#نشر_مروارید
دیدگاه ها (۱)

هر چیزی حد و مرز دارد. فکر هم همین جور. نباید از حد و مرزها ...

❥❥کسے که تورو نمیخواد نمیخواد دیگه... ❥❥❥❥ خودتو خورد نکن......

وقتی دنیا را آفرید حتم دارم که خود را توی هچل انداخت. ماهی ف...

حقیقت داردتو را دوست دارمدر این بارانمی خواستم تو در انتهای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط