تو نیستی و درها دیوارند

تو نیستی و درها دیوارند                                                             

         صدایت باید در خانه مانده باشد            

         صدایت را می‌زنم به دیــوار، برمی‌خورد، می‌پیچد

    می‌بینم صدای خودم است

    کجایی با تمام موهات روبه‌روی پنجره بایستی باد مو شکافی کند؟

    عکسی که در حافظیه انداخته‌ای را بر داشتم

    خندیده‌ای که عکس خنده‌دار باشد

    موهات هنوز فرق داشتند با خودت

    وقتی نیستی باد چگونه شب را از صورت صبح کنار بزند؟

    انگشت‌هات را برده‌ای که موهات را نریزند توی صورتت

    پنجره‌ را وا نڪنــند هوایی عوض ڪند

    دست‌هات را برده‌ای برایم چای نریزند

    وقتی نیستی تمام اتاق‌های جـــهان خانه‌ خالی‌اند

    تو نیـستی جــهان اتاق مخــروبه‌ایست

    و دیوارهاش پر از فرامــوشند.


#محمد_کاظم_حسینی
دیدگاه ها (۵۱)

یڪ روز به بام آمدی و رخت تڪانــدیاین ڪوچه پر از رهگذر سر به ...

هر قدر فردا به فراق تهدیدم کندو آینده در کمینم بایستدو وعیدم...

دیــــروزعبور ِتو در ڪوچه ها وزیــــدو هنـــــوز،دهــــــان ...

آدموقتی دستش بہ جایی بنــد نیست؛سراغ آرزوها میـــرود !آرزوها...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط