پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم ساعتها رو که نگاه

🍃 🌹 پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم ساعتها رو که نگاه میکردم
دیدم هیچ ساعتی به قشنگی ساعتی که دور هم هستیم نیست قدر با هم بودنها را بیشتر بدانیم 🌹 🍃

❣ ⚜ ❣ ⚜ ❣ ⚜ ❣
دیدگاه ها (۱)

این گلهای زیبا تقدیم به وجود با صفا ومهربان شما عزیزان 👋 👋 👋...

🕊 شکوه آخرین روزهای پاییز🍁 آکنده از شادیهای بی پایان🍂 امی...

🌹 @ormieh قهوه خوشمزست...خوشمزگی اشبه تلخ بودنشه وقتی میخور...

+ منتظرم میمونی؟- تا ابد عزیز دلم ,توچی؟+ معلومه دیونه!- شای...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

part14🦋‌ //چند ساعت بعدنامجون«با سنگینی روی پلکام بیدار شدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط