كفش كودكي را دريا برد. كودك روي ساحل نوشت: درياي دزد... آ
كفش كودكي را دريا برد. كودك روي ساحل نوشت: درياي دزد... آن طرف تر مردي كه صيد خوبي داشت روي ماسه ها نوشت: درياي سخاوتمند... جواني غرق شد، مادرش نوشت: درياي قاتل... پيرمردي مرواريدي صيد كرد، نوشت: درياي بخشنده. موجي نوشته ها را شست. دريا آرام گفت: به قضاوت ديگران اعتنا نكن اگر ميخواهي دريا باشي!
۱.۵k
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.